یونگی: اره میدونی شیر اتش نشانی باید متوجه میشد تهیونگ میخواد از اونجا رد شه خودش و میکشید کنار
تهیونگ: اون اتفاق بود
هوسوک لیوان هات چاکلت داغ دستم داد: بخور گرم شی
جین: یکی بیاد این مرغ هارو بیاریم اونجا
تهیونگ بلند شد رفت تا مرغ و ابجو هارو بیارن
به سو نگاه کرد که اروم نشسته بود کتاب هایی و که هیچی ازشون نمیفهمید و ورق میزد
هوسوک: جیمین
به هوسوک هیونگ نگاه کردم:بله
هوسوک: نمیپرسم چی شده یا چه اتفاقی افتاده ولی اگه کمک خواستی میتونی رو من حساب کنی
-ممنون هیونگ
تهیونگ:این خیلی خوشمزه به نظر میاد
جین: فقط به نظر نمیاد خوشمزه هست
کنارمون نشستن مرغ و سوجو هارو روی میز گذاشتن همه دور هم نشستیم
تهیونگ یه تیکه مرغ سمتم گرفت از دستش گرفتم
نامجون: این برند مرغ عالیه ا
متحانش کن جیمین
به مرغ گاز زدم تا معده ام و اروم کنم واقعا طعم خوبی داشت
یونگی: برای منی که دیروز تو بیمارستان فقط یه بسته رامیون اماده خوردم همه چیز خوشمزه است
-منم همینطور
هوسوک: من واقعا معتقدم شما دو تا دیوونه این
تهیونگ: منم همینطور باورم نمیشه یونگی هیونگ چطور میتونی این همه مدت غذا نخوری قبلا یه قابلمه رامیون و با گوشت و تخم مرغ و خودت میخوردی تنهاییی
هوسوک به همه یک بطری سبز سوجو و داد: شما فردا بیمارستان نمیرید درسته؟
سر تکون دادم: من آفم
یونگی: منم همینطور
جین هیونگ بطریش و بالا اورد و بطری هارو زدیم به هم
هوسوک: پس به سلامتی
از بطری سر کشیدم رو میز گذاشتمش دور دهنم و تمیز کردم
-امروز ساعت 9 صبح یه عمل داشتیم
تهیونگ پرید تو حرفم: به جون خودت قسم بخوای چیزای چندش تعریف کنی میزنمت
ESTÁS LEYENDO
Truth The Untold-Untruth [kookmin]
Fanficنام: حقیقت نگفته_ خیانت [کامل شده] ژانر: امگاورس_کمدی_درام کاپل: کوکمین_ هوپوی_نامجین همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب باز هم همون انتخاب هارو میکرد؟ باز هم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟ باز هم خیلی هارو از خودش میروند؟...