⬛part:34

4.1K 684 199
                                    

به سو نگاه کردم: همینجا بشین تا ددی بیاد

سو به اطراف رستوران و خانواده هایی که نشسته بودن نگاه کرد : گرسنمه

-صبر کن سو صبر

سو: پس ددی کی میاد؟

به ساعت نگاه کردم نیم ساعت از تایم قراری که گذاشته بودیم گذشته بود گوشیم در اوردم شماره جانگکوک و گرفتم

بلافاصله جواب داد: ببخشید الان میرسم

-اتفاقی افتاده

-حرف میزنیم

-با عجله رانندگی نکن

-رسیدم تو پارکینگم

-پس قطع میکنم

گوشی و قطع کردم منیو و برداشتم : سو دوست داری چی بخوری؟

سو: نمیدونم چی بخورم؟

خودش و رو صندلی بالا کشید تا منیو و ببینه

-درست بشین من بهت اینو نشون میدم

منیو و جلوش گذاشتم تا با عکس غذاهایی که میبینه مشغول شه تا وقتی که جانگکوک برسه

با دیدن جانگکوک براش دست تکون دادم که اومد سمتمون

-سلام ببخشید دیر شد

نگاش کردم که چشاش قرمز بود : چی شده؟

به سو نگاه کرد که با چشای گردش نگاش میکرد بهش لبخند زد: بعدا حرف میزنیم

-پس یه چیزی سفارش بده

-شما سفارش دادید؟

-نه

سو: من اینو میخوام

به چیزی که دست روش گذاشته بود نگاه کردم با دیدن اینکه تو قسمت دسر ها چیزی و انتخاب کرده پووف کلافه کشیدم : غذا سو غذا نه شیرینی جات

سو: ولی اینو میخوام

-اول غذا میخوری بعد اینو میخوری عزیزم

سو: باشه

مشغول سفارش دادن شدیم جانگکوک خیلی سعی میکرد تا ناراحتیش و پنهون کنه و با سو شاد باشه ولی نمیتونست و انقدر موفق نبود وقتی چند ثانیه به سو خیره میشد یهو چشاش پر اشک میشد و سعی میکرد پنهونش کنه اصلا توش موفق نبود ولی حتما چیزی بود که جلوی سو نمیتونست بگه

 Truth The Untold-Untruth  [kookmin] Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon