جانگ کوک
با درد بدی که تو شکمم پیچید دستم و رو شکمم گذاشتم موبایلم و که برای پونصدمین بار زنگ میخورد پرت کردم تو دیوار تا صداش خفه شه
لعنت به من و زندگیم لعنت به حماقت های من لعنت به من که انقدر زجرش دادم
فقط یه اشغال میتونه با کسی که دوسش داره این کار و بکنه کاش میمردم و از دست تمام این درد ها خلاص میشدم .
پیراهنم و در اوردم به شکمم دست کشیدم چندتا نفس عمیق کشیدم ولی درد داشتم خیلی هم درد داشتم
سرم و به پشتی مبل تکیه دادم چشمام و بستم زبونم و رو زخم کنار لبم کشیدم و خونش و پاک کردم طعم شور اهن تو دهنم پخش شد
از کاری که کرده بودم پشیمون نیستم از اینکه رفتم سراغ مینهو پشیمون نیستم از اینکه گفتم خودش و بکشه کنار پشیمون نیستم تنها چیزی که ازش پشیمونم اینه که چرا از دستش دادم؟چرا ندارمش؟چرا انقدر ازم دور شده؟چرا نمیتونم دوباره بهش نزدیک شم ؟چرا دگ دوستم نداره؟مگه عشق فراموش میشد مگه دوست داشتن عوض میشد؟
با صدای زنگ در از جام بلند شدم پشت ایفون ایستادم با دیدن قیافه جین هیونگ دلتنگ و بهم ریخته در و باز کردم برگشتم سر جام نشستم بعد چند دقیقه باز شدن در و حس کردم
جین: جانگکوک
-اینجام
جین: چرا تو تاریکی نشستی این بوی چیه؟
تند شدن قدم هاش و شنیدم با دیدنم شوکه نگام کرد: کوکی؟
-خوبم
کنارم نشست دستش رو شکمم نشست گرمای دستش و حس کردم میتونطتم فورمون هاش و حس کنم به شدت نگران بود: چه بلایی سرت اومده کی این کار و باهات کرده؟احمق برای همین جواب تلفن هام و نمیدادی؟
-چیزی نیست یه کم دگ خوب میشه خودت که میدونی خودش ترمیم میشه اروم اروم
جین: اره اروم اروم شاید دو سه روزی بکشه
-حداقل الان اروم تره نه؟
جین: کی احمق ببینمت
چونم و گرفت به گونم دست کشید تو چشمام نگاه کرد: چیکار میکنی با خودت؟
-با مینهو حرف زدم بهش گفتم پاش و از زندگی جیمین بکشه عقب
اخماش تو هم رفت: چی؟ تو عقلت و از دست دادی؟
-اره از دست دادم هیونگ عقلم که هیچی همه چیزم و از دست دادم
VOCÊ ESTÁ LENDO
Truth The Untold-Untruth [kookmin]
Fanficنام: حقیقت نگفته_ خیانت [کامل شده] ژانر: امگاورس_کمدی_درام کاپل: کوکمین_ هوپوی_نامجین همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب باز هم همون انتخاب هارو میکرد؟ باز هم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟ باز هم خیلی هارو از خودش میروند؟...