⬛part:36

4.4K 643 108
                                    

(پارت جدید نیست چون پارت قبلی مشکل داشت و خیلی ها نتونستن بخونن پس دوباره اپ شد امیدوارم اینبار براتون اوکی شده باشه اگه تونستید بخونید برام کامنت بزارید )

در و پشت یونگی بستم به در تکیه دادم به خونه نگاه کردم انگار بمب ترکیده بود جانگکوک از طبقه بالا اومد پایین نگاهش کردم

-خوابیدن

چشاش و چرخوند: جیمین جدا سو خیلی حرف میزنه

خندیدم : نمیشه کاریش کرد گاهی انقدر حرف میزنه حتی تهیونگ و هم دیوونه میکنه

خندید به اطرافش نگاه کرد: الان اینجا رو مرتب کنیم ؟

اومد سمتم : خسته به نظر میای

نگاهش کردم نزدیک بهم ایستاد زمزمه کردم: هوآ خوشحال به نظر میرسید

-هیچوقت خوشحال تر از امشب ندیده بودمش

-اهوم فردا باید با پروفسور حرف بزنیم

-خودم میرم دیدنش فقط ادرسش و بهم بده

-منم باهات میام

-تو چرا یک هفته است بیمارستان نمیری؟

یکی از دستاش و به در تکیه داد از نزدیکی و حس فورمون هاش تمام بدنم نبض میزد

-چون مرخصی گرفتم

نگاهش توی صورتم چرخید : یک هفته؟

-یک ترم

بهم نزدیک تر شد: چرا؟

-شاید باید برای پسرا بیشتر وقت بزاریم

-بازم جیمین؟

به چشاش نگاه کردم: بازم چی؟

-تا کی میخوای بهم حس اشغال بودن بدی ؟

شوکه صورتش و لمس کردم: هی اصلا چنین چیزی نیست

-هست لطفا ازت خواهش میکنم میشه بزاری خودم یه کم احساس مسئولیت بکنم؟ خودم از پس مشکلاتم بربیام؟

صورتش و نوازش کردم: پسرا مشکلاتت نیستن جانگکوک که بخوای تنها از پسشون بربیای ما جفتمون سرمون شلوغه تو با کارای کامبکت منم با بیمارستان من این نیمه سال که تو داری روی البومت کار میکنی مرخصی گرفتم نیمه بعدی که تو البومت و بیرون دادی و کار دیگه ای نداری برمیگردم سر درس و کارم

جانگکوک: حتما خیلی دارم خسته ات میکنم نه؟ اینکه تا الان خودت تنها سو و بزرگ کردی از این به بعد باید حواست به هوآ هم باشه چون من انقدر بی لیاقت و احمقم که فقط برای تو زحمتم

 Truth The Untold-Untruth  [kookmin] Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon