جیمین
تو کُلیدر با دیدن یونگی که دو تا پرستارا و یکی از انترن ها باهاش بود و بهش گزارش میداد نا مطمئن سمتش رفتم
-دکتر مین
قدماشون ایستاد همشون نگام کردن به دختره و پسرا لبخند زدم : خسته نباشید
کمی خم شدند: ممنون دکتر پارک
یونگی نگاشون کرد: بعدا با هم حرف میزنیم یادت نره اینو بیار برات امضاء کنم هیون
پسره سر تکون داد و سه تایی رفتن یونگی به مسیرش ادامه داد کنارش قدم برداشتم
-تهیونگ بهت زنگ زد؟
یونگی: اره ولی خستم و وقت ندارم
-تو که الان تموم میشی
یونگی: امروز یه عمل سنگین داشتم نیاز دارم استراحت کنم
سریع از کنارم رد شد قدمام و سریع برداشتم از پشتش وارد اتاقش شد وارد اتاق شدم و در و بستم
-میشه بگی مشکل چیه یونگی؟
یونگی: کجای اینکه میگم خستم به نظرت عجیبه
-من نگفتم خستگیت عجیبه این فرار کردنته که عجیبه
بالاخره تو چشمام نگاه کرد اخماش تو هم رفت: کی فرار میکنه؟
رفتم سمتش: تو فرار میکنی حالا بگو مشکل چیه؟
اخماش غلیظ تر شد: مشکل تویی و کارای عجیبت
-کدوم کارای عجیبم؟ من فقط داشتم شوخی میکردم تو واقعا فکر کردی تا جانگکوک یه اشاره بهم زد میپرم بغلش؟
یونگی: به نظر بی میل نمیای
ناباور نگاش کردم: تو چت شده؟
کلافه به صورتش دست کشید: هیچی جیمین فقط این روزا خیلی خستم تو هم کمتر رو مخم برو لطفا
-باشه مزاحمت نمیشم
سر تکون داد: میخوای بری پیست؟
-اره تهیونگ ازم خواسته نرم ناراحت میشه
-سو هنوز پیش جانگکوکه؟
-اره
-من در مورد هوآ پرس و جو کردم بشین حرف بزنیم
رو مبل نشستم اونم جلوم نشست : دکترش و پیدا کردم
-میتونم باهاش حرف بزنم؟
STAI LEGGENDO
Truth The Untold-Untruth [kookmin]
Fanfictionنام: حقیقت نگفته_ خیانت [کامل شده] ژانر: امگاورس_کمدی_درام کاپل: کوکمین_ هوپوی_نامجین همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب باز هم همون انتخاب هارو میکرد؟ باز هم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟ باز هم خیلی هارو از خودش میروند؟...