part131

152 27 6
                                    

پیرهنش رو در آورد و با قسمت خشک و تمیزش بخشی از گیتارش رو که کثیف شده بود پاک کرد, 
نگاهی به لکه های بزرگ روی تیشرتش انداخت و با حس قرمز و ملتهب شدن پوست گردنش بسمت شیر آب گوشه حیاط رفت
با حس خنکی آب و از بین رفتن نوچی روی پوستش نفس راحتی کشید و برگشت و با خستگی روی پله ها نشست
از موهاش آب میچکید و ذوقش حسابی کور شده بود,  قلبش مدام توسط کس میشکست و بازهم برای به دست آوردنش تقلا میکرد
با دلمردگی به گیتارش چنگ زد تا بره که با صدای باز شدن در خونه برگشت و با تعجب به پسر بچه ای که لیوان بزرگی دستش بود نگاه کرد, 
جک همونطور که شیرکاکائوی جدیدش رو میخورد جلو اومد و چیزی بطرفش گرفت, 
دین با حیرت  پماد سوختگی رو از جک گرفت و با گیجی دستی به موهاش کشید
+گمونم باید برات حوله هم بیارم ...

دین بلند شد و چند قدم سریع بسمت جک برداشت,  پسرک رو تقریبا تو بغلش کشید و کمی از جلوی در دورش کرد و آروم پرسید
-اینو کستیل بهت داد برام بیاری؟

جک همون طور که اطراف دهنش رو با زبونش تمیز میکرد اوهومی گفت
+ولی گفت بهت نگم اون داده...

دین لبخند پر ذوقی زد و کنار سر جک رو بوسید
-ممنونم کوچولو...

+گمونم بابا کس نمیدونست شیرکاکائوم داغه وگرنه نمیریختش رو سرت...
جک با لحن کودکانه ای توضیح داد و سوالی به دین نگاه کرد
+چرا داشتی آهنگ میخوندی؟

دین که از داشتن توجه کس سرمست بود به سادگی جواب داد
-چون عاشقم...

+عاشق بابا کستیل ؟
جک بسادگی پرسید و دین که انتظار این حرف و نداشت تعجب کرد
-از کجا میدونی؟
+خودش بهم گفت...
-کی؟ کستیل؟
+اوهوم, گفت تو عاشقشی... واسه همین همش اینجایی...

دین با اضطراب دستی به موهاش کشید و آروم تر پرسید
-بهت نگفت دوستم داره یا نه...
+گفت نمیدونه... گفت یروزی داشته...

دین نفسش رو بیرون داد و چند قدم از جک دور شد که پسرک به پاش چسبید
+باهام بازی میکنی؟  حوصلم سر رفته...

-چه بازی؟ 
دین با تعجب پرسید و جک ذوق زده گفت
+هرچی, فوتبال ... فیریزبی...

دین که نمیتونست شادی تو چشمای پسر رو کور کنه سری تکون داد و همراهش از ایوان پایین رفت, 
ذوق و شادی جک موقع بازی بهش حس نشاط میداد ,

بعد از کمی بازی کردن با صدای کس که تقریبا عصبی جک رو صدا میزد خشکش زد, برگشت و بهش که به سمتشون میومد خیره شد,  کس اصلا نگاش نمیکرد و مخاطبش جکی بود که اونقدر غرق بازی بود که صداش نمیشنید
توپ محکم رو بسمت دین شوت کرد و دین که حواسش نبود ضربه محکمی به سرش خورد , کس سعی کرد بهش توجه نکنه و عصبی دست جک رو کشید
+چرا از خونه اومده بیرون؟  نگفتم با غریبه ها حرف نزن بعد داری باهاشون بازی میکنی...

regretWhere stories live. Discover now