part89

221 32 4
                                    


بعد چند ساعت تلاش دین تونسته بود کمی اسکی یاد بگیره,  زین اونقدر زمین خورده بود که به قول خودش هلوهای جذابش کبود شده بود و کس با موفقیت گلوله برف های زیادی رو به قسمت های مختلف بدن سه تاشون کوبیده بود و هر بار از خنده غش میکرد

با دوباره زمین خوردن زین دادش تا آسمون بلند شد و درحالی که بطرز مشهودی خودش رو لوس میکرد لیام رو بسمت خودش کشوند تا دوباره بغلش کنه, 
دین با گرفتن زاویه مناسب موقع ایستادن از اینکه تونسته یه توقف عالی رو داشته باشه با خوشحالی خندید که گلوله برف بزرگی درست روی تمام صورتش کوبیده شد, 
کس با خوشحالی از بهتر شدن نشونه گیریش کمی با خنده بالا و پایین پرید که یهو پهلوهاش کشیده شد و روی برف ها افتاد, دین حسابی قلقلکش میداد و به صورت کبودش رحم نمیکرد  و کس با التماس های بریده بریده بین خندهاش بالاخره تونست خودش رو نجات بده
-بجای اینکارا بیا یکم اسکی یاد بگیر...

کس نوچ بلندی گفت و سعی کرد گلوله برف دیگه ای درست کنه اما به محض بالا بردن دستش بسمت دین,  گلوله برفی تو صورتش خورد و کس شوکه سعی کرد صورتش رو پاک کنه
-کس یکارایی رو نمیشه همیشه انجام داد باید تا فرصتش رو داری لذتش رو تجربه کنی..

+ولی من میترسم...
کس با لبای آویزون گفت و نگاهی به چوب اسکی های دین انداخت

-ترس نداره من مواظبتم...
دین آروم دست کس رو کشید و با دیدن تعللش صورتش رو بین دستاش گرفت
-هر وقت برف میاد میتونیم اینطوری بازی کنیم ولی کم پیش میاد به همچین پیست حرفه ای بیایم... بیا لذت ببریم...
کس لبخندی زد و دین بازوش رو کشید و روی برف ها نشست,  اجازه داد دین کفش های مخصوص رو پاش کنه و روی تخته های بلند قرار بگیره,  درحالی که حس میکرد پاهاش قفل شدن و نمیتونه تکون بخوره بسختی با کمک دین ایستاد و منتظر شد دین هم آماده شه که گلوله برف محکمی تو سینش خورد , زین خوشحال از تلافی کارهای کس از خنده ریسه رفت و کس با استرس سعی کرد کمی تکون بخوره اما انگار غیر ممکن بود, 

دین با دیدن صورت ترسیدش خندید و کمک کرد کمی بچرخه و تو سراشیبی کوه قرار بگیره
-یه کوچولو زانوهات رو خم کن و بسمت جلو خیز بردار بعد با یه هل کوچیک راحت جلو میری فقط بعدش پاهات رو زیاد تکون نده و همون جوری بمون تا جلو بری و نیوفتی ...

دین به آرومی توضیح داد و کس با استرس کارهایی که دین گفت رو انجام داد , وقتی به آرومی شروع به جلو رفتن تو سراشیبی پیست کرد اولش با خنده ذوق کرد اما وقتی چند متری جلو رفت و سرعتش داشت بیشتر میشد با وحشت داد زد و دین با حیرت به دور شدنش خیره شد

"اول باید یادش میدادی چطور وایسه بعد میگفتی چطوری حرکت کنه... " لیام با خونسردی گفت و دین با حیرت به حماقتش لعنت فرستاد,  با شنیدن داد دوباره ی کس بسرعت راه افتاد و با خم کردن بیشتر زانو و بدنش سعی کرد از کس جلو بیوفته,  وقتی فاصله خوبی ازش گرفت بی تعادل ایستاد و بسرعت چوب اسکی ها رو از کفش هاش جدا کرد , بسمت مسیری که کس بسرعت درحال پایین اومدن ازش بود دوید و درست روبروی کس ایستاد و دستا و پاهاش رو باز کرد و درست چند لحظه بعد کس محکم تو بغلش اومد و هر دو روی زمین بین برفا افتادن

*به این میگن برخورد نزدیک از نوع اول...
زین باخنده از بالای پیست داد زد و با لیام از خنده تقریبا غش کردن , کس کاملا روی دین افتاده بود و قلبش اونقدر محکم میزد که دین میتونست حرکاتش رو حس کنه
-گفتم که مواظبتم...
دین با بیخیالی گفت و لبهای سفید شده از وحشت کس رو که درست جلوش بود بوسید...

regretWhere stories live. Discover now