part92

201 30 2
                                    

با خلوت تر شدن بار آخرین موسیقی شب نواخته شد و دین با خستگی از روی سن پایین اومد,  نگاهی به ساعت که حدود 4 صبح بود انداخت و خواست بسمت کس که مشغول صحبت با جو بود بره که با صدایی متوقف شد

-خیلی خوب مینوازی... واقعا با استعدادی

به دختری که از اول شب گه گاهی متوجه ی نگاه های خیرش شده بود کمی نزدیک شد و نگاهی به لباسای گرون قیمت و مارکش انداخت
+ممنونم...

دختر یکدفعه ایستاد و دستش رو بسمت دین دراز کرد
-من ماریا هستم, خوشبختم...

دین لبخندی ساختگی زد و آروم با دختر دست داد
+دین... وینچستر

ماریا لبخند پهنی زد و درحالی که روی صندلیش مینشست به دین اشاره کرد تا بشینه
-کمی وقت داری دین...؟

دین نگاه گزرایی به کس که هنوز مشغول کارش بود و حواسش بهش نبود انداخت و با بی میلی روبروی دختر نشست
+البته... فقط خیلی خسته ام و...

-زیاد وقتت رو نمیگیرم...
ماریا درحالی که کمی از مشروبش رو مزه میکرد گفت و نگاه تحسین بر انگیزی به دین کرد
-چند وقته اینجا کار میکنی؟

+چندسالی میشه...

-فقط همینجا آهنگ میزنی؟  تاحالا جای دیگه ای نبودی یا کار بیشتری نکردی؟

دین با گیجی نگاهی به ماریا کرد و با تعلل جواب داد
+نه.... چطور؟

-چقدر حیف... تو با استعدادی... اینکه فقط تو یه بار آهنگ میزنی خیلی جالب نیست...

دین که حالا حس خوبی از این مکالمه نداشت اخم کمرنگی کرد و با حس اینکه این دختر کمی فخرفروشی میکنه حالتی تدافعی گرفت
+من کارمو دوست دارم...

-البته ...ولی بفکر پیشرفت نیستی؟ 
ماریا با لبخند کمرنگی پرسید و با دیدن سکوت دین ادامه داد
-من یه مدیر برنامه ام... کارم پیدا کردن جوونای با استعداده مثل توعه ,  باهاشون قرارداد میبندم و کمک میکنم یه ستاره بشن...

دین متفکرانه پلکی زد و کمی معذب رو صندلیش جابه جا شد
+منظورت دقیقا چیه؟ 

ماریا مقداری دیگه از مشروبش رو مزه کرد و سعی کرد جلوی لبخندش رو بگیره
-من یه استودیوی موسیقی دارم,  میتونم خیلی چیزا یادت بدم و به خیلیا معرفیت کنم,  میتونم کمک کنم تو کارت یه آدم حرفه ای و مشهور باشی...

بلند شد و درحالی که کیفش رو برمیداشت , کارتی رو بسمت دین گرفت
-اگر خواستی باهام تماس بگیر....

دین نگاهی به کارت پر زرق و برق بین انگشتاش انداخت و کمی به فکر فرو رفت, اینکه تو کارش پیشرفت کنه همیشه براش یه رویای بزرگ بود, دلش میخواست یه نوازنده ی حرفه ای و مشهور باشه و به خانوادش و همه ثابت کنه چقدر توانایی داره....

regretWhere stories live. Discover now