4

6.5K 658 70
                                    

نامجون : سلام رفیق خوبی ؟

هوسوک : سلام هیونگ من خوبم تو چطوری ؟

نامجون : مرسی منم خوبم

هوسوک : با یونگی میایم سئول

نامجون : چییییی واقعا

هوسوک : اره راستی از جیمین خبر داری ؟ زنگ زدم جواب نداد

نامجون : اره خبر دارم الان پیشمه گوشی و میدم بهش

هوسوک : نه نده کار دارم بعدا بهش زنگ میزنم خبرم بهش بده

نامجون : پس فعلا بای

گوشی قطع کرد گذاشت رو میز

نامجون : جیمین

جیمین : بله هیونگ

نامجون : گوشیت کجاست

جیمین : برای چی !!

نامجون : هوسوک زنگ زده جواب ندادی..

جیمین : چی واقعا برای جلسه سایلنتش کردم حالا برای چی زنگ زده

نامجون : با یونگی دارن میان سئول

جیمین با خوش حالی گفت : چی واقعا اخ جوننننن میشیم مثل قبل البته این دفعه جین هیونگ هم هستتتت یسسس

نامجون : اروم باش اره میشیم مثل قبل

غذارو اوردن شروع کردن به خوردن و بقیه ناهار خیلی بی سرو صدا تموم شد بعد از خداحافظی تو ماشین نشستن و به سمت شرکت حرکت کردن..

کل روز خیلی عادی گذشت و جیمین دم در خونه بود..

درو با کلید باز کرد و وارد شد

جیمین : من اومدم مامان

مامانش با دو اومد پیشش..

مامان : سلام گوساله خب بوگو ببینم رییست جذاب بود

(عام جیمین گرایشش گیه و به مامانش گفته )

جیمین : مامان

مامانش : ها خب بگو دیگه

جیمین : مامان خودت بزن تو اینترنت ببین بعدشم دوتا
رییسن نه یکی

مامان : ایییی بهتر خب گوشیم کو

جیمین بی حوصله از پله ها بالا رفت و پیچید تو اتاق
لباساشو داشت عوض میکرد که صدای جیغ مامانشو شنید، با سرعت از پله ها پاین رفت:

جیمین : چی شده مامانننن

مامانش : خیلی جذابن رییساتتتتتت

جیمین : 😐 برای همین جیغ زدییییییی

مامانش : معلومه چون دامادمو پیدا کردم

جیمین : مامان قرار نیست دامادت بشه ،حالا کدومو انتخاب کردی

مامان عکس تهیونگ و نشون داد 

Two daddy and baby mochi Where stories live. Discover now