5

6.1K 641 44
                                    

جین : هیییی چون اونا میان خوش میگذره خودمون بودیم خوش نمیگذشت ها

جیمین : هیوننننگگگ من کی همچین حرفی زدم هاااا گفتم چون زیاد میشیم خوش میگذره

جین : افرین خوب جمع کردی

جیمین تک خنده ریزی کرد

جیمین : ما اینیم ، خب دیگه من برم

جین : باشه

جیمین به سمت اتاق رییساش رفت ، در زد

جون : بیا تو

درو باز کرد وارد شد

جیمین : بفرمایید ، جلوی هر کدوم یه فنجون قهوه گذاشت
 
کیم : ممنون

جیمین : خواهش میکنم ، خب امروز ساعت 11 جلسه دارین با اقای یانگ بعدش وقت ناهار دارین با خانوادتون و ساعت شیش با اقای مین جلسه دارین

کیم : جلسه با اقای مینو بزار فردا امروز کار پیش اومده

جئون : راست میگه

جیمین : چشم ، بفرمایید این برگه هارو باید امضا کنین
و چند تا برگه رو جلوی ته و کوک گذاشت

کیم : مربوط به چیه

جیمین : خرید چوب برای کفش ها

و امضا کردن

جیمین رفت بیرون

ساعت هشت و نیم شب بود دم در خونه بود درو باز کرد

جیمین : من اومدم مامان

هیچ صدایی نیومد

جیمین : مامان !!؟

نگران شد رفت سمت آشپزخونه با تعجب به مامانش نگاه کرد

( با شلوار گشاد گل گلی یه تیشرت سفید که روش نوشته بود فاک یو و هدفون تو گوش و در حال تکون دادن کونش )

مامانش : عسلی مسلی شیرین من از لبو دهنت میریزه قند دیوونتم بدون خلاصه من تکون بده تو واسه من
تکون بده بدنو تکون بده تکون ب... یا پشم تو کی اومدی گوساله

جیمین با حالت تاسف باری سرشو تکون داد گفت : همین الان

مامانش : برو لباساتو عوض کن دیرت میشه

جیمین : تو از کجا میدونی قراره برم بیرون

مامانش : هوسوک بهم زنگ زد گفت نذار جیمین لفتش بده تو هم زود برو لباس بپوشششششششش

جیمین : چرا داد میزنی باشه رفتم

به سمت اتاقش رفت گوشیشو گذاشت رو میز در کمدو باز کرد و به لباساش نگاه کرد یه لباس استین بلند مشکی ساده با شلوار مشکی و یه کمربند مشکی براق پوشید به سمت میزش رفت از کشور دوتا گوشواره یه دستبند و چهار تا انگشترشو در اورد و انداخت تو دستش برق لب توت فرنگیش هم زد گوشیشو برداشت و رفت پایین

به سمت اتاقش رفت گوشیشو گذاشت رو میز در کمدو باز کرد و به لباساش نگاه کرد یه لباس استین بلند مشکی ساده با شلوار مشکی و یه کمربند مشکی براق پوشید به سمت میزش رفت از کشور دوتا گوشواره یه دستبند و چهار تا انگشترشو در اورد و انداخت تو دستش برق لب توت ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جیمین : مامان من حاضر شدم دیگه...

ننش پرید وسط حرفش

مامانش : بذار ببینم یه دور بچرخ

جیمین یه دور چرخید

مامانش : لباستو بکن تو شلوارت

به سمتش رفت و این کارو براش کرد

مامانش : این جوری بهتره

جیمین : اوکی پس من برم مرسی

مامانش : مراقب خودت باش گوساله

جیمین : باشه

و از در رفت بیرون تاکسی گرفت و به سمت خونه هوسوک راه افتاد

به ساختمون بزرگ وسط شهر رسید واردش شد به سمت اسانسور رفت طبقه 35 رو زد

دم در خونه هوسوک بود که صدای گوشیش در اومد شماره ناشناس بود

جیمین : بله
''''''''''''''''''''''
سیلام
چطورین ¿¿
من که عالیم امیدوارم شما هم عالی باشین
خیلی خیلی دوستون دارم
ووت یادتون نره 💜
بوس 💜
🐯🐰🐤

Two daddy and baby mochi Where stories live. Discover now