جیمین چشماشو اروم باز کرد و خواست تکونی به خودش بده اما انگار با طناب بستنش چشمامو باز کرد دید تو بغل تهکوک غرق شده
با چشمای گشاد به دست های تهکوک که دور بدنش پیچیده نگاه کرد دست تهیونگو از دور کمرش برداشت اما ثانیه نگذشت که دست تهیونگ دوباره دور بدنش پیچیده شد اما تنگ تر
ته : تکون نخر
جیمین : هیونگ جیمینم اشتباه گرفتی
ته چشماشو باز کرد و به جیمین نگاه کرد دوباره چشاشو بست و سرشو کرد تو گردن جیمین
ته : بخواب من هنوز خوابم میاد
دستاشو دور کمر جیمین سفت تر تر کرد
جیمین دیگه نمیتونست حرکت کنه
جیمین : هیونگ
ته : هیس
جیمین دیگه حرف نزد و سعی کرد بخوابه
یک ساعت بعد
تهیونگ چشماشو باز کرد اروم بلند شد به سمت حموم رفت و در حموم بست
کوک بعد چند دقیقه بیدار شد یه نگاهی به چپ و راستش کرد
جیمینو تو بغلش دید اول تعجب کرد اما بعدش بیشتر کشید تو بغلش
به کل اتاق نگاه کرد اثری از تهیونگ نبودذهن کوک : (( صدای در اومد حتما رفته تو حال ))
بلافاصله صدای اب از حموم اومد
کوک محکم زد تو سر خودش
کوک : اخ ( خب بچه مگه کرم داری میزنی بعد دردت میگیره 😐)
ذهن کوک : (( الاغ تهیونگ هر روز صبح میره حموم ))
جیمین تکون خورد و دستاشو به چشماش مالید
و کوک از حرکت جیمین قند تو دلش اب شد : کیوت
جیمین با ترس چشماشو باز کرد و کوک رو دید سریع از بغلش اومد بیرون
کوک : اروم تر
جیمین : ببخشید هیونگ
و سریع از اتاق رفت بیرون
کوک خواست دنبالش بره که در حموم باز شد
ته دید کوک بیدار شده گفت : صبح بخیر
کوک : صبح بخیر
ته : جیمین کو
کوک : فرار کرد
ته : از چی
کوک با خنده گفت : نمیدونم والا
ته : صبر کن لباس بپوشم بریم پیشش
کوک : اوکی
ته به سمت کمد رفت و در کمد رو باز کرد یه تیشرت سفید مشکی راه راه و شلوار ابی بیرون اورد و پوشید به سمت کوک رفت و دستشو گرفت گفت : بریم
و با هم از اتاق خارج شدن از پله ها پایین رفتن به خونه نگاهی کردن اما اثری از جیمین نبود
به طرف اشپزخونه رفتن باز نبود
ته : پس کجاست ؟!
کوک : نمیدونم تو میزو بچین من برم بگردم
ته : اوکی
کوک به سمت دستشویی رفت و در زد
تق تق
جیمین : امم بله
کوک : پس اینجایی زود بیا بیرون بریم صبحونه بخوریم
جیمین : باشه هیونگ تو برو منم میام
کوک : نه اگه من برم تو یه سال دیگه هم نمیای پس منتظرم
جیمین : هیونگگگگگ
کوک : هیس زود
ذهن جیمین :( الان چی کار کنم ، برم بیرون ایییی اخه چجوری برم بیرون اوفففف لعنتی خجالت میکشم ، اصلا مگه من گفتم وسطشون بخوابم یا من گفتم منو ببوسن نه پس میرم بیرون افرین جیمین )
درو باز کرد و با کوک چشم تو چشم شد
ذهن جیمین ( غلط کردم )
رفت تو و دوباره درو بست و به در تکیه داد
کوک : جیمین خوبی ؟!
جیمین چند بار زد توسرش گفت : خوبم هیونگ الان میام
ذهن جیمین (( اییی احمق احمق اوففف جیمین به خودت بیا زودددد ))
اب رو باز کرد و چند باری به صورتش اب زد و از اینه به خودش نگاه کرد
ذهن جیمین :(( افرین تو میتونی ))
درو باز کرد رفت بیرون و اصلا به کوک نگاه نکرد
جیمین : بریم هیونگ
کوک با تعجب گفت : باشه
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
هایییییچطورین ؟
555 کلمه ( چقدر رند 🙂🤦🏻♀️)
چخبر ؟
اییی من خیلی خوش حالم چون قراره برم مدرسه
ناموسا اصلا فکر نمیکردم برای رفتن به مدرسه خوش حال شم 😐😐اما خیلی خوش حالم
خب من برم
خیلی خیلی دوستون دارم 💜
بوس 💜
ووت یادتون نره 💜💜
🐯🐰🐤
YOU ARE READING
Two daddy and baby mochi
Romanceچی میشه اگه جیمین رو رییساش کراش بزنه ؟!!؟ اسم : دو ددی و بیبی موچی کاپل : ویکوکمین (ویکوک تاپ ) ژانر : روزمره ، تریسام ، رییس کارمندی ، امپرگ روز های اپ : شرط ووت تاریخ شروع : 1400/4/6 تاریخ پایان : ..... نویسنده : qzl and Crazy bestie