9

5.5K 630 21
                                    

نصف فیلم تموم شده بود

جیهوپ تو بغل یونگی ولو بود، یونگی یه دستش تو موهای جیهوپ بود و با اون یکی دستش پفیلا میخورد...

نامجون سرشو گذاشته بود رو سینه ی جین، جین هم با موهاش بازی میکرد و فیلم میدید...

سونگ و لین کنار هم به میز تکیه داده بودن و یون سرش رو سینه ی سونگ و پاهاش رو لین بود

کوک سرشو گذاشته بود رو شونه ته و یه پاشو پشت جیمین دراز کرده بود،و اون یکی پاش رو زمین بود، جیمین هم چهار زانو نشسته بود به فیلم نگاه میکرد ...

چند دقیقه بعد کوک خواست بره دستشویی پس پایی که پشت جیمین بودو جمع کرد که باعث مالیده شدن پاش به باسن جیمین شد...

جیمین با چشمای درشت شده به تلویزیون نگاه کرد و کوک هم با تعجب به باسن جیمین نگاه میکرد...

ذهن کوک : لعنتییییی اوففففف تا حالا به این نرمی ندیده بودم 😬

کوک : ببخشید،جیمین

جیمین به حالت عادی برگشت : اشکالی نداره هیونگ
کوک بلند شد رفت دستشویی و برگشت

کوک به مبل رسیده بود، رو به ته گفت : یه کم برو اون ور تر

ته چون سپ تو هم بودن جا داشت بره اون ور تر،کوک کنار ته نشست و رو به جیمین گفت : جیمین بیا این جا کمرت درد میگیره

جیمین هم که واقعا کمرش درد گرفته بود رفت کنار کوک نشست و پاشو دراز کرد ...

دقایقی بعد :

کوک به آرومی درحال پفیلا خوردن بود که ناگهان رو شونش احساس سنگینی کرد، با تعجب سرشو برگردوند و جیمینی و دید که با دهن باز خوابش برده، خنده ای به دهن بازش زد...

لین : یعنی چی چرا نباید اخرش بهم برسنننننن هاااا

جیهوپ : اره واقعا چرا

جین : یون چرا نگفتی این جوری تموم میشه

یون : مگه پرسیدی؟😌

جین : تو باید میگفتن اخرش خوب نیست، تو ژانر هاش باید میگفتی سد اند عه ( تند تند مثل رپ گفت )

ته : بسه ، ساعت چنده ؟

نامجون : دوازده و ربع جین بلند شو بریم

جین : اوکی ، جیمین

کوک : خوابه

یونگی : بذار بخوابه

جین : اوکی ، هی شماها ماشین دارین

سونگ : یس

یون : میسی ماشین هست

نامجون : خوبه پس ما بریم

همه خداحافظی کردن و جیهوپ رفت بدرقه نامجین...

ده دقیقه ای گذشته بود و داشتن باهم حرف میزدن کوک هنوز سر جیمین رو شونه هاش بود داشت با یون گوشی بازی میکردن تکون خوردن جیمینو فهمید به سمتش برگشت دید داره چشاشو میماله

ذهن کوک :( خیلی کیوته واییییییی )

جیمین که چشماشو باز کرد با منگی به دورو بر نگاه کرد

جیهوپ : چه عجب بیدار شدی جیمین خان جان راحت بود بغل رییست

جیمین با هنگی گفت : رییسم ؟!

کوک : رو شونه من خوابیدی

جیمین که تازه فهمیده بود چی شده : او ببخشید رییس
 
کوک : من الان رییست نیستم

جیمین : باز هم ببخشید هیونگ

جیمین نگاهی به دور خونه کرد : نامجون هیونگ با جین هیونگ کجان ؟

یونگی : رفتن میخواستن برسوننت دیدم خوابی گفتم بذار بمونه

جیمین : میسی هیونگ میشه برام ماشین بگیری

ته : نیاز نیست ما میرسونیمت

جیمین : اوو نه مزاحم نمیشم با تاکسی میرم

ته : خطرناکه میبریمت ، کوک بلند شو بریم 

کوک : باش

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سلام

چطورین ؟

گوشیم درست شدههههه یه.

خب چطور بود ؟ خوشتون اومد ؟
خیلی دوستون دارم 💜
بوس 💜
ووت یادتون نره 💜

🐯🐰🐤

Two daddy and baby mochi Where stories live. Discover now