26

5.2K 530 88
                                    

کوک : خب حالا میذاری که بغلت بخوابیم؟

جیمین که از این قرمز تر نمیشد دستاشو باز کرد تهکوک هم بدون مکث رفتن بغلش کوک سرشو گذاشت رو شونه جیمین تهیونگ هم سرشو گذاشت رو سینه جیمین

تهیونگ دست جیمینو برداشت گذاشت رو سرش جیمین هم منظورشون رو فهمید شروع کرد ماساژ دادن با نوک انگشت

کوک : خب منم میخوام

جمیمن خندید دستشو کرد تو موهای کوک و ماساژ داد

تهیونگ تک خنده ای کرد گفت : حسود

جیمین چشماشو بست گفت : بخوابین فردا باید زود بلند شیم بریم فرودگاه

تهکوک هم چشماشون رو بستن

دینگ دینگ دینگ دین دین (صدا الارم 😂🤦🏻‍♀️)

تهیونگ بلند شد الارم گوشی رو قطع کرد

کوک هم بیدار شده بود نشست رو تخت

تهیونگ : میخوام برم حموم میای ؟

کوک : نه الان حال ندارم رفتیم خونه دوش میگیرم

تهیونگ : اوکی میرم حموم تو هم صبحونه درست کن

کوک : باشه

کوک یه نگاهی به جیمین کرد دید پاهاشو جمع کرده تو دلش

کوک یه نگاهی به جیمین کرد دید پاهاشو جمع کرده تو دلش

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(فکر کنین رو تخته )

خم شد موهاشو زد کنار

تهیونگ که حولشو برداشته بود داشت به سمت حموم میرفت گفت : زود باش دیر میشه

کوک : باشه بابا

تهیونگ رفت تو حموم در رو بست

کوک :جیمینی نمیخوای پاشی

جیمین هیچ تکونی نخورد

کوک : جیمین شی بلند شووو

جیمین اخم کرد پشت به کوک خوابید

کوک نیشخند زد خم شد سرشو تو گردن جیمین کرد گفت : جیمین شی بلند میشییا روت اب میریزم

بعد فوت کرد تو گردن جیمین

جیمینسریع مثل برق گرفت ها بلند شد

کوک خنده ای کرد گفت : برو دست و صورت تو بشورن بیا اشپز خونه

Two daddy and baby mochi Where stories live. Discover now