29

4.8K 543 168
                                    

( نمیدونم چرا اما دلم خواست از خودم عکس بزارم 🙂 )

در باز شد و هلند گونگ یو اومدن تو اتاق

هلن و گونگ یو : سلام

تهکوک بلند شدن به سمتشون رفتن

تهکوک : سلام

کوک : خوش اومدین ، بشینین

هلن و گونگ یو نشستن که هلن به جیمین اشاره کرد گفت : معرفی نمیکنین

تهیونگ : مامان و بابا این جیمینه منشیمون

جیمین تا کمر خم شد و صاف وایستاد : سلام خوش اومدین

گونگ یو : سلام پسرم

جیمین : چی میل دارین بیارم ؟

هلن : قهوه تلخ

گونگ یون : منم قهوه اما یه قاشق شکر

جیمین : چشم

به سمت تهکوک چرخید گفت : برای شما هم قهوه بیارم یا دمنوشاتون میخورین ؟

تهکوک : نه همین خوبه

جیمین سری تکون داد و رفت بیرون

تهکوک هم کنار گونگ یو نشستن

گونگ یو : شرکت خیلی تغییر کرده ، هیچ کدوم از کارمندا رو نمیشناسم

تهیونگ : کارمند های جدید خیلی بهتر از قبلیان

گونگ یو : درسته ، کی فشن شو کفش راه میندازین

کوک : الان تو پایزیم نمیشه برناممون برای بهاره

گونگ یو : چه خوب

صدای در اومد

کوک : بیا تو

جیمین با سینی وارد شد اول برای هلن گذاشت بعد برای گونگ یو

هلن یکم از قهوشو خورد : مگه نگفتم قهوم تلخ باشه باشه

جیمین : من براتون قهوه ساده اوردم

هلن : اما شیرینه

گونگ یو : شاید با برای من قاطی شده

بعد گونگ یو یکم از قهوش خورد و یکم از قهوه هلن خورد

گونگ یو : نه درسته برای من شیرینه

هلن : اما برای منم شیرینه

جیمین : اما من مطمئن شکر نریختم

کوک که این اتفاق برای خودش هم افتاده بود کاملا حس جیمینو درک میکرد ( هلن کلا با همه لج داره )

گونگ یو خسته شده بود از بازی همیشه گی زنش گغت : مهم نیست پسرم

جیمین خم شد و صاف شد : ببخشید

گونگ یو : گفتم که مهم نیست

هلن چشم قره تیزی به شوهرش رفت

Two daddy and baby mochi Where stories live. Discover now