Two daddy and baby mochi

24

(نویسنده از خستگی زیاد متن رو چک نکرده 😂🤦🏻‍♀️)

کوک با اخم پرسید : کیه

تهیونگ : مامانم

تهیونگ تماسو وصل کرد

تهیونگ : بله

هلن (ننه تهیونگ‌ ) : سلام پسرم

تهیونگ : سلام مامان ، خوبی ؟

هلن : ممنون تو خوبی ؟ جونگ کوک خوبه ؟

تهیونگ : ما خوبیم مامان ممنون ، چیزی شده ؟

هلن : خواستم خبر بدم که منو بابات داریم میایم کره

تهیونگ : خب

هلن : کلا داریم میایم

تهیونگ : واقعا ؟!

هلن : اره

تهیونگ : چیشد که یهو نظرت عوض شد مامان که بیای کره ؟

هلن : نمیدونم ( اره جون عمت )

تهیونگ : خوبه خوشحال شدم ، خونه گرفتین ؟

هلن : هنوز نه برای همین بهت زنگ زدم تا وقتی که خونه بگیریم میایم خونه شما

تهیونگ با صدای بلند : چیی ؟

جیکوک نشستن و با تعجب به تهیونگ نگاه کردن

هلن : با صدای بلند حرف نزن پسرم ، مشکلی هست ؟

تهیونگ : اره یعنی نه خب ما الان مسافرتیم ، پروازتون کیه ؟

هلن : فردا صبح شب هم کره ایم

تهیونگ : چرا زود تر خبر ندادی مامان پس، فردا ما میریم خونه

هلن : یهویی شد ، باشه

تهیونگ : مامان پس من برم

هلن : برو پسرم

تهیونگ تماسو قطع کرد

کوک : خاله چی گفت که داد زدی

تهیونگ : دارن میان کره

جیمین : این که خوبه

کوک : راست میگه

تهیونگ : برای همیشه و قراره تا وقتی که خونه پیدا کنن خونه ما بمونن

کوک اول تعجب کرد اما بعدش با لبخند : تهیونگ مشکلی نیست عزیزم ، بالاخره مامان باباتن

جیمین به تهیونگ نگاه کرد منتظر جواب بود

تهیونگ : من مشکلم تویی نمیخوام اذیت شی

جیمین به کوک نگاه کرد تا ببینه چی میگه

کوک : وقتی تو هستی من اوکیم

جیمین یه تهیونگ نگاه کرد تا شاید با حرفایی که میزنن بفهمه موضوع چیه

تهیونگ هم یه لبخند پهن زد

جیمین که دید نمیفهمه لباشو جلو داد