رقیب

2.3K 109 10
                                    

دلبـــــــــر🔥
#پارت106

یک ساعت تمام بدنمو با انواع و اقسام شامپوها شستم و لیف زدم تا کثیفیم بره.. پیرهن گشاد و شلوارکی پوشیدم و با موهای حوله پیچ، چیپسی باز کردم و کنار الیاس که داشت فوتبال میدید نشستم..

- خب شروع کنیم

مردمک چشمش بین بازیکنا میچرخید و نیم خیز شده بود..

پوفی کردم و چندتا بشکن حرصی جلوش زدم.
- این بیصاحاب مونده چی داره که قلاده میندازه گردن پسرا اسیرشون میکنه؟

حواسش بهم جمع شدو کنترلو برداشت صدارو قطع کردو گفت:
- خب شروع کنیم.. اصن میدونی شرکت بابات کارش چیه دیگه؟

طلبکارانه نگاش کردم.
- الان شرکت منه نه بابام! بعدشم نه.. بگو ببینم کارش چیه

با لبخند کمرنگی زل زد بهم.
- بخوای عصبی بشی میرما
- باشه بگو..

کاغذ و خودکارو گرفت و دایره‌ای وسطش کشید.
- کار این شرکت معماریه.. چه داخلی چه خارجی، دقیقا عین رشته دانشگاهیتم هست
- اینو که میدونم

از بغل نگاهی بهم انداخت. بیحوصله ادامه دادم:
- بگو باید چیکارا بکنم مثلا

با خودکار لای موهاشو خاروند و گفت:
- یکی از مهم ترین کارا اینه که باید رقیبات جلو باشی.. نباید بزاری فرصتاتو ازت بگیرن یه رقیب سرسختم داری ...

دلبـــــــــر🔥
#پارت107

کارن"

روی مبل لم داده بودمو چشام بین بازیکنای فوتبال در نوسان بود که شیرین خواهرم کنارم لم داد ولی نتونست توجهمو جلب کنه.

- داداش؟
بیحواس گفتم: هم؟
- ای بابا یدیقه فوتبالو ول کن‌‌..

اخمم جمع تر شدو زل زده به تلویزیون قهوه‌مو سر کشیدم و بلاخره سمت شیرین چرخیدم. با اخم پرسشی، ازش خواستم بگه.

پشت موهامو دست کشیدو گفت: چته؟
- ینی چی چته؟ سه ساعته صدام میکنی که همینو بگی؟
- کارن میدونم یچیزیت هست! خب بگو دیگه خواهرت فدات بشه

به چهره‌ی معصومش نگاهی انداختم، پیشونیشو بوسیدم و گفتم:
- هیچی نیست..

- من که تو این خونه‌ی بیصاحاب زندونی شدم، یه شبم تو میای بهم سر بزنی انقد گرفته‌ای

چرخ بی هدفی تو گوشیم زدمو گفتم:
- تقصیر خودته‌‌.. چندبار گفتم بیا باهم بریم بیرون، حداقل یه امتحان بکن پاتو از در بیرون بزار اگه حالت بد شد برگرد تو.. قبول نمیکنی که

اشک تو چشماش حلقه زد ولی کنترلش کردو گفت: داداش تو که میدونی بعد از دخترم دیگه نمیتونم.. فکر میکنی واسه من راحته؟ زندگی برام جهنم شده بخدا

دلبـــــــــر🔥
#پارت108

نگاهم به گوشی اما حواسم به خواهرم بود که بعد از صدسال یکی حاضر شده بود حرفاشو گوش بده‌..

❌ دلبـــر  ❌Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt