حقیقت تلخ!

1.5K 77 6
                                    

با صدای شکستن شیشه عقب جیغی کشیدم و کارن درجا سر من و سر خوشو پوشوند. سرمو کاملا رو پاهاش و با دستاش گرفته بودو سر خودشم خم کرده بود. هیچکدوم جرعت نمیکردیم بلند شیم ببینیم چخبره بلاخره بعد از سکوتی طولانی کارن نگاهی به پشت انداخت

منم پشت بندش صاف شدم شیشه عقب کاملا خورد شده بودو خورده شیشه هاش رو صندلی عقب ریخته بود تو کوچه هیچکس نبود.

+ دهنش سرویس، فکر کنم یچیزی از بالا افتاد

پیاده شد و مشغول به دید زدن اطراف ماشین شد

- چیزی پیدا کردی؟
+ نه
- مواظب باش کف کفشت پاره نشه
+ نمیشه

صدای خورد شدن شیشه بین کفشش و آسفالت رو میشنیدم و اضطراب و نگرانی باعث تپش قلبم شده بود. گوشیمو روشن کردم که با چراغ قوه اطرافو ببینم. صدای مسیجش تو سکوت کمی لرزوندم. سریع بازش کردم.

× نترسیدی که نه؟ سعی کردم کمترین آسیبو بهتون بزنه. حالا که باهام راه نمیای، بزودی ملاقات مهمی با مهندس نداف خواهم داشت عزیزدلم.. شب خوش

لبمو گاز گرفتم. جوری که خون اومد و شوریشو تو دهنم حس کردم. باید چه غلطی بکنم؟ به کارن بگم؟ اگه بفهمه و از چشمش بیوفتم چی؟.. اگه فیلمارو ببینه که خودش میکشتم‌‌.. بهترین راه اینه که یبار رامتینو از نزدیک ببینم و قضیه رو خودم حل و فصل کنم...

کارن سوار شدو سریع صفحه گوشیو بستم‌‌. به من نگاه کرد. چشمای اونم عصبی و نگران بود.

+ تو خوبی؟
- اره چیشد
+ هیچی نبود. یه مریضی زده رفته
- دستت!!!!

خودشم به دستش نگاه کرد. کفش پر از خون بودو یه تیکه شیشه از جایی که خون ازش جاری شده بود فرو رفته بود. از داشبردش الکل و گاز استریل دراوردم با اب شستشو دادم و براش پانسمان کردم. میدونستم درد و سوزش داره ولی صداش درنمیومد‌. فقط چشماشو مچاله میکرد و نفسشو حبس نگه میداشت.

- بریم درمانگاه
+ نمیخواد
- باید بخیه بزنی
+ میگم نمیخوااد!

با تشرش ساکت شدم.
- چرا داد میزنی
+ متوجه میشی با یبار گفتن؟
- کارن من دلیل رفتاراتو نمیفهمم

دستی به صورتش کشید و همزمان نفس عمیقی گرفت.

اومدم پیاده بشم، دستگیره رو که کشیدم سمتم مایل شد و درو بستو ماشین رو روشن کرد.

- میرفتم خودم

خنثی نگاهش میکردم. بدون حرف و فقط با سرفه های ممتد منو دم خونه رسوند. خدا خدا میکردم کسی مارو باهم ندیده باشه. داشتم پیاده میشدم که حتی نگاهمم نکرد،سرش با عصبانیت و کلافگی تو گوشیش بود.

منم بدون خداحافظی پیاده شدم و کلید انداختم و وارد خونه شدم. صدای دور شدن ماشینش رو شنیدم‌. اخه دلیل این یه روز خوب و یروز بد بودنا چیه؟؟

❌ دلبـــر  ❌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora