شب بخیر نمیگی؟

1.2K 89 33
                                    

دیگه اشکم درنیومد،
فقط قلبم درد گرفت!
ازون دردایی اشکتو در میاره...

تن بیجونمو به حموم کشوندم. زیر نور کمرنگ حموم خودمو نگاه کردم..
به جا نیوردم؛
این دیگه کیه؟!
یه دختر خسته و گرسنه که سیاهی ریمل رو صورتش رد انداخته. رو لبش زخم و خونه و بدنش قرمز.. دستی به شونه‌م کشیدم‌. بی‌تفاوت زیر دوش اب رفتم و بدون هیچ کار خاصی در اومدم. پاهام سنگین بود، یاری نمیکرد.

یهو حس تکون خیلی شدیدی تو شکمم و درد پیاپی باعث شد بترسم، چون طبیعی نبود. اول خواستم تحمل کنم. دیدم نمیتونم. با یه تیشرت بلند بدون شلوار به پذیرایی رفتم. دست کردم تو موهام و بالا دادمش. کارن لبه مبل بود و سرشو نگه داشته بود.

- کارن

ناخواسته سرشو بلند کرد. یه لحظه یادش رفت ازم متنفره.

- مسکن کجاست

حرف نزد. قاطی کردم

- بگو شکمم درد میکنه!!

ایندفعه کامل نگام کرد. میدونم بخاطر من نیست. بخاطر بچه‌ست. یه حس پشیمونی تو چشماش بود که پنهونش میکرد.

دیدم جوابمو نمیده. اهسته به اشپزخونه رفتم و تو کشوها مشغول گشتن شدم. یهو انگار که یه چیز تیز فرو کرده باشن.. سیس بلندی کشیدم و رو دو زانوم نشستم. کارن با اخم به سمتم اومد.

سرد و جدی حرف زد

+ ببینمت

اینجوریکه عین غریبه‌ها حرف میزد باعث میشد بخوام همینجا خفش کنم!!

با قیافه درهم دستی رو شکمم گذاشتم.

+ پاشو بریم دکتر
- ولم کن

حرفی نزد ولی نگاهش انقد تیز و گیرا بود که توان مخالفت رو ازم گرفت.

- چه فرقی واسه تو داره؟؟
+ واسه تو نیست بچم تو شکمته، پاشو

متحير نگاهش کردم. چجوری میتونست تو این زمان کوتاه انقدر ازم متنفر بشه؟ افتادم تو دور لج

- خوبم دروغ گفتم..

بلند شدم برم که جفتمون به زمین زل زدیم. خونی شده بود. همینطور لای رون‌هام که کلا قرمز بود..  پریود موقع حاملگی طبیعی نیست، هست؟

به کارن نگاه کردم. نگاهش بین زمین، رون‌هام و صورتم در نوسان بود. یهو بازومو گرفت جوری دنبال خودش کشید که انگار قاتل بچشو پیدا کرده.

- ااایی دستمو شکوندی!!!

انقدر عصبی و مضطرب بود که جرعت نداشتم چیزی بگم. با همون وضع سوار ماشین شدیم. عین روانیا رانندگی میکرد. خونریزی تو حاملگی طبیعی نبود.. کارنم میدونست.

+ خداشاهده دلبر... بلایی سر این بچه بیاد بخدا گاییدمت!!!

صورتش قرمز بود و رگ پیشونیش بیرون زده.

❌ دلبـــر  ❌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora