چتای قدیمی

1.7K 71 6
                                    

بعد از شش ساعت رانندگی ارباب منو به خونه بابام رسوند و خودش به خونه خودش رفت با اینکه چندروز تماما کنار هم بودیم اما بازم دلتنگش می‌شدم.

بعد از احوالپرسی گرمی با خانوادم و مخصوصا سروش، به اتاقم رفتم و یکم مرتبش کردم و وسایلامو جابجا کردم و عکسی که لب دریا گرفتیم و توش من گردن ارباب رو از پشت بغل کرده بودم و جفتمون میخندیدیم، رو لای دفترچه خاطراتم گذاشتم دفترچه رو ته کشوم قرار دادم.

درحال تا کردن لباسام بودم که تقه ای به در خورد و سروش وارد شد. بودنش دلیل نیمی از حال خوبم بود، نیم دیگش بخاطر اربابم بود.

× چطوری گاو ماده
- سروش میرینم بهتا!
× چقد بی ادبی یمدت بالاسرت نبودم این شدی
- به تو رفتم هه
× خوش گذشت با شوهرت؟

انقد کلمه شوهرو پر طعنه گفت که دست از کار کشیدم.
- چته سروش چرا انقد با اون بنده خدا لجی؟
× هه.. بنده خدااا!! من با اون کاری ندارم ولی ازدواجتون تو کتم نمیره
- بیخیال داداش تموم شده رفته همه چی، چرا گیر کردی توش

از حالت لم داده درومد و نشست و درحال بیرون رفتن باهام حرف زد

× شلوارت کثیف شده عوضش کن

همین که رفت سریع نگاش کردم خون پریودم پس داده بود و نصف شلوارمو لک انداخته بود. اه همینو کم داشتم بلند شدم و پشت به در شلوارمو دراوردم تازه یادم اومد که شلوار جدید برنداشتم، توی کشو با پاهای لخت مشغول گشتن شدم که یهو در باز شد.

از آینه دیدم که بابا بود جفتمون هول شدیم و بابا سریع چشماشو بست و به من پشت کرد، اما با مکث کوتاهی برگشت و غضب چشماش قلبمو لرزوند.. مرموز گفت

×× پشت کن
- چی میگی بابا زشته برو بیرون لباس تنم نیستاااا
×× میگم پشت کننننن!!

دادش ترس و خجالتم رو بیشتر کرد. چجوری لخت پشت کنم به بابام؟ اصلا روی همچین کاریو ندارم.. اصلا چرا میپرسه؟؟ نکنه... نکنه کبودیا رو دیده باشه

یهو سمتم اومدو از بازوم گرفت و پرتم کرد رو تخت از سرو صداهامون سروش و پری ام وارد اتاق شدن و با دیدن باسنم که وحشتناک کبود شده بود، نفس تو سینشون حبس شد.

×× این چیه دلبر؟؟

مکثی بینمون شکل گرفت که انقد کوتاه بود که مهلت فکر کردن نداد.

×× میگم این چیههههه؟؟؟؟؟ پشتت چرا کبوده ها؟؟؟ برم زندگی اون حرومزاده بیشرفو رو سرش خراب کنم ارهههه؟؟؟

با اشک اسم بابامو صدا زدم ولی انگار گوشاش کر شده بود و چشاش کاسه خون.

- بخدا زمین خوردم
×× منو خر فرض نکن دارم رد کمربندو میبینمممم! نداف حروم لقمه دست رو دختر من بلند میکنه؟؟ فکر میکنه میتونه انتقام منو از تو بگیره اره؟ فکر‌ میکنه تورو اذیت کنه داره انتقام میگیره بدبخت.. میدونم چیکارش کنم صبر کن..

❌ دلبـــر  ❌Where stories live. Discover now