بیمارستان

2.9K 119 34
                                    


دلبـــــــ⛓ـــــر🔥
#پارت80

با برانکارد به اتاقک امبولانس منتقلش کردن و منو پدرش بالاسرش نشستیم و الیاس ناچارا با ماشین پشتمون میومد..‌ خیلی سعی کردم خونسرد باشم و نفسای عمیق بکشم اما واقعیت این بود که حتی پتانسیل عربده زدن و شکستن وسایلای اونجارو داشتم..

اما قلب دردم اجازه نداد. چشماش بسته بود و سرش با تکونای ماشین، به نرمی چپ و راست میشد..

تمام تمرکز پرستارا روی مچ دستش بود که خونو بند بیارن اما تمام دست دلبرو پرستارا با قرمز رنگ شده بود.

باباش صراحتا گریه میکرد.. انگار وقتی دلبر نیست دیگه هیچی معنی نداره، حتی آبرو!

- دلبرم پاشو بابا! پاشو قربونت برم تو که تا دودقیقه پیش داشتی باهام حرف میزدی!!.. دلبرم بابا پاشو کاش من جات رو این تخت کوفتی بودممم..

صدای گوش خراش اژیر که بالاسرمون بود نمیذاشت درست بشنوم چی میگه، اصن همون بهتر که نشنوم..

درجا دلبرو به اتاق عمل متتقل کردن و منو باباش و الیاس موندیم پشت اون دره مات..
دونفر با هول و ولا نزدیک شدن، نجمه و میترا و مامان دلبر بودن.. رومو ازشون گرفتم که نرینم به هیکلشونو سرمو رو زانوم تکیه دادم..

دلبـــــــ⛓ـــــر🔥
#پارت81

صدای همه رو میشنیدم.
نجمه: یا خدا.. یا خدا.... یا خدا....
حرفش به گریه ختم شد و میترا که سعی داشت جریانو بفهمه پدره رو یه گوشه کشوند.. تو همین گیرودار هلیا زنگ زد و واسه شک نکردنش با حال داغونم جواب دادم

+ سریع
- نمیای خونه شام سرد شد همه منتظریم
+ بخورید شما
- میشه بپرسم کجایی؟ چقد سروصداهست

با بیحوصلگی گوشیو قطع کردم..فکر اینکه دیگه دلبرو نبینم باعث حالت تهوعم از شدت اضطراب میشد. این دختر یه ماهم نیست اومده تو زندگیم چرا اینجوری میشم من؟

صحنه‌ی بدن بیجون و دستای خونیش تو سرم رژه‌ می‌رفت.. تلگرامو باز کردم و تمام چتامونو از اول مرور کردم و اشک دردناکی گوشه چشمم نشست..اما مثل همیشه اجازه افتادن نداشت.

من باعث شدم؟ انقد اذیتش کردم که دیگ کم اورد؟ پس احساسات خودم چی؟ منی که تمام عمر از ازار دیگران لذت میبردم پس چرا الان داغونم؟
با صدای میترا، صداهای تو سرم خفه خون گرفتن.. گیج گفتم: ها؟.

- نزدیک یه ساعته رو زمین خوابیدی میگم پاشو برو نمازخونه بخواب..
عین گیجا به چشماش خیره بودم..
+ دلبر کو؟
- هنوز عملش تموم نشده دکترا منتظر خونن براش

داغون از حالت خوابیده نشستم و خواستم چیزی بگم که نزاشت.
- اقا کارن لطفا برو نمازخونه یه چرت بخواب.. دکترش اومد درجا صدات میکنم

❌ دلبـــر  ❌Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon