❌ دلبـــر ❌

بریم دکتر

#پارت96
#دلبر

تقه‌ای به در خورد که فک کردم الیاسه اما با باز شدن در بابا رو تشخیص دادم. بدون اجازه درو بستو تو تاریکی کنارم نشستو دستمو گرفت.

- ازم ناراحت شدی؟
- نه خیلیم خوشحالم مرسی که جلوی همه ضایعم کردی
نوچی کرد..
- من بفهمم مقصر این اشکات اون پسره‌ست بیخیالش نمیشماا

ترسیده، و بیشتر بهت زده نگاش کردم.
- ک..کدوم پسره
- همون کارن که هرچقدر ازت میپرسم چیشد یهو گذاشت رفت جواب سر بالا میدی! بعدازینکه رفت به این روز افتادی دیگ فقط بفهمم مقصر اونه جرش میدم

سریع گفتم: عههه ده بار گفتم نمیخوام راجبش بشنوم چی میگی بابا؟

- از من گفتن بود که نگی نگفتی..

دوباره تو سکوت بغضم گرفت.. به کارن فک میکردم بغضم میگرفت.. شاید دلیل افسردگیم رفتنش بود.. شاید من بهش عادت کرده بودم. فقط میدونم ممکن بود باز فکر خودکشی از مغزم رد بشه.

- دخترم پاشو بسه دیگه! یه ماه عملا هیچکاری نکردی.. یه نگاه به خودت انداختی مثل گارفیلد شدی از بس غذاخوردی‌.‌. پاشو یکم ورزش کن یکم به خودت برس ناسلامتی خون ستوده تو رگاته‌.. کافیه بخوای من صدتا مربی و باشگاه و روانشناس برات اینجا ردیف میکنم..

خودمو تا تاج تخت کشوندم و خزیدم زیر پتو و گفتم:
- تو بهترین بابای دنیای، مشکل اینجاست که من بدترین ادم روی زمینم.‌. منوتو نباید پدرو دختر میشدیم

#پارت97
#دلبر

با کشیدن پتو مانع خوابم شد که هوفی کردمو ناخواسته داد زدم:
- بابا جان بیخیال من شو باشه؟؟؟ فک کن وجود ندارم!!

- صداتو روی پدرت بیار پایین!!
ناخواسته داد زدم:
- نمیارمم ولم کن فقططط

کشیده‌ش تو صورتم ساکتم کرد. دستم رو محل سرخ شده بودو با حیرت نگاش میکردم.. یجورایی انگار پشیمون شدع بود اما جدیتشو حفظ کرد.

- تا شکل ادمیزاد نشدی پاتو ازین اتاق بیرون نمیزاری

با خونسردی ساختگیش رفت بیرون. اشکامو پس زدم.

با حرص خودمو رو تخت انداختمو پاهامو باز کردمو انگشتمو تو بهشتم فرو کردم که یهو حس کردم زیر دلم درد گرفت و خون شدیدی از واژنم خارج شد و ملافه‌ی سفیدمو خیس کرد.

خیلی غیرطبیعی بود که اینهمه خون فقط با یه انگشت کردن ازم بیاد.

صدای بحثای الیاس و بابا از بیرون میومد که تقه ای به در خورد و  الیاس بیهوا درو باز کرد و با دیدن حالت شوک شده‌م و خون رنگش پرید..
چون فکر میکرد پریود شدم روشو برگردوند که بره که ترسیده گفتم:
- اییی