خب، از اونجایی که سارا گاییده شد انقدر شغل این دو تا جاکش رو بهتون تو کامنت ها گفت، یه بار واسه همیشه میگم.
هری دانشگاهِ حقوق درس خونده و وکیل خانوادهاس.
لویی دانشگاه نرفته. اوایل ازدواجشون، کارگر ساختمانی بوده. الان سرکارگره. (تک اوس بنای قلبم)
نویسنده بیچاره خودش رو پاره کرد که بگه شغل و تحصیلات ارزش آدما رو مشخص نمیکنه، باز شما ملعون ها دارید به خاطر اوس بنا بودن لویی، مسخره بازی در میارین :/
-آرمان
🟥
⚠️ Warning: blood
لویی: هری، ۳ صبحه، بیا تو تخت.
هری روی مبل نشسته و لپتاپش روی شکمشه، سرشو بالا میگیره تا لویی رو ببینه که اونجا ایستاده. چشمای لویی خواب آلوده، موهاش به هم ریخته است و دست به سینه ایستاده.
فاک! هری امیدوار بود لویی متوجه نبودش نشه.
هری یکم اخم میکنه و به نرمی به لویی اطمینان میده: تقریبا تموم شده. زود میام.
لویی: بیبی...
اون آه میکشه و به طرف هری میره و دستشو رو سرش میذاره.
لویی: لطفا. تو به خواب نیاز داری.هری: ولی...
هری غرغر میکنه وقتی لویی لپتاپش رو ازش میگیره و کنار میذاره. شکم برآمدهاش مشخص میشه. تیشرتش یکم بالا رفته.هری:هیییی
لویی: کام آن، لاولویی زمزمه میکنه و به هری کمک میکنه صاف بشینه.
لویی: میدونم، ببخشید، من خیلی آدم مزخرفیم که میخوام شوهر باردارم استراحت کنه.لب های هری اول آویزون میشن ولی بعد لبخند میزنه.
هری: خوشم میاد وقتی منو شوهرت صدا میکنی.
بدخلقی لویی از بین میره و به جاش یه لبخند با علاقه و خواب آلود، رو صورتش میشینه.
لویی: منم خوشم میاد که تو شوهرمی.اون به هری کمک میکنه وایسه و کوتاه میبوستش.
لویی: و من واقعا بهت افتخار میکنم که انقدر تلاش میکنی و واسه کاری که انجام میدی، اشتیاق داری، ولی نیاز داری که بعضی وقت ها استراحت کنی.
هری آه میکشه: میدونممممم
لویی میخنده و دوباره هری رو میبوسه.🟥
ساعت تقریبا ۱۰ شبه و هری هنوز نیومده خونه.
لویی با خودش فکر میکنه تا حالا دیگه باید به این چیزها عادت کرده باشه، ولی نمیتونه جلوی ناامید شدنش رو بگیره.
YOU ARE READING
State of grace [L.S]/(Mpreg)
Fanfictionهری و لویی دعوا میکنن. اون ها تمام مدت دارن با هم بحث میکنن، تا جایی که گاهی دختر ۵ سالشون هم نمیتونه باعث شه تا متوقف بشن. اون ها به طلاق نزدیکن، ولی یه بارداری غیرمنتظره، میتونه چیزی باشه که ازدواجشون رو نجات بده. WARNINGS: !!Male Pregnancy ...