هری: تو واقعا لازم نیست بیای، لویی. مشکلی نیست.
لویی: ولی میخوام که بیام.هری چشماش رو میچرخونه و رو لبه تخت میشینه تا لویی بتونه واسه پوشیدن کفش هاش، کمکش کنه.
باید قبول کنه که چند هفته ای هست نمیتونه اونقدر خم بشه.هری: من اصن اگه مامانم مجبورم نمیکرد، نمیرفتم
لویی: نمیخوای با من پز بدی؟لویی یکم لبهاش رو به نشونه ناراحتی بیرون میده و کانورس هری رو پاش میکنه.
هری میخنده و اجازه میده لویی کمکش کنه تا وایسه.هری به جلو خم میشه و لب های لویی رو میبوسه که باعث میشه لویی یه لبخند بزرگ بزنه.
هری: همیشه میخوام.
هری بهش اطمینان میده.هری: ولی، راستشو بخوای، زن هایی که تو فامیل های منن، میتونن... زننده باشن.
لویی با کنایه میگه: چی؟ عمرا
هری: مامانم استثنا عه.
هری شونه بالا میندازه و با کم رویی لبخند میزنه.هری: اونا خوششون نمیاد که من انقدر زود ازدواج کردم یا باردارم و نمیخوام سر تو خالیش کنن.
لویی کمی میخنده، دست هری رو میگیره و آروم فشارش میده.
لویی: هری، مشکلی واسه من پیش نمیاد، بیبی. من یه پسر بزرگم، از پسش بر میام.هری آه میکشه و سرشو تکون میده.
هری: باشه. فقط بعدا نگو بهت نگفتم.🟥
گریسی: پاپا ناراحته، ددی.
لویی آه میکشه و تُست هری رو از توی تستر بر میداره.
لویی: آره، عزیزم. یکم ناراحته.
گریسی: چرا؟لویی میچرخه و جلوی گریسی زانو میزنه تا رو به روی هم باشن.
لویی: مسائل بزرگ تر هاس، پرنسس. کاش میتونستم بهت توضیح بدم، ولی نمیتونم. مهم ترین چیز اینه که تلاش کنیم پاپا رو سر حال کنیم، مگه نه؟
گریسی با هیجان میگه: من بهش میگم که با هم دیگه فروزن نگاه کنیم.
قبل از اینکه گریسی بدوئه و ازش بپرسه، لویی دستاشو دور کمر گریسی حلقه میکنه و آروم برش میگردونه.
لویی: این ایده خیلی خوبیه.
لویی با خستگی لبخند میزنه.
لویی: ولی فروزن، مورد علاقه تو عه، مگه نه؟گریسی با سر تایید میکنه.
لویی: پس اگه پاپا ناراحته...؟گریسی: باید مورد علاقه پاپا رو نگاه کنیم.
گریسی لبخند میزنه و لویی هم جوابش رو میده.
YOU ARE READING
State of grace [L.S]/(Mpreg)
Fanfictionهری و لویی دعوا میکنن. اون ها تمام مدت دارن با هم بحث میکنن، تا جایی که گاهی دختر ۵ سالشون هم نمیتونه باعث شه تا متوقف بشن. اون ها به طلاق نزدیکن، ولی یه بارداری غیرمنتظره، میتونه چیزی باشه که ازدواجشون رو نجات بده. WARNINGS: !!Male Pregnancy ...