لویی نصفه شب از خواب بیدار میشه و میبینه که تخت خالیه. اون نفسش رو خواب آلود بیرون میده و چشمهایش رو به سمت ساعت روی پاتختی میچرخونه: ۳:۴۸
لویی نمیتونه جلوی حس خوبش رو نسبت به این فکت که خواب بوده، بگیره. قبلا این موقع، اون داشت لباس میشست، یه برنامه تلویزیونی نگاه میکرد، یا دنبال کار های رندوم واسه انجام دادن میگشت. هرچیزی که افکار پرسرعتش رو آروم کنه.
الان می تونه واقعا فاکینگ بخوابه.ولی، نمیتونه بدون هری دوباره بخوابه. پس خودش رو مجبور میکنه که بشینه. دستش رو روی صورتش میکشه. اون میایسته و با خواب آلودگی تلو تلو میخوره و از اتاق بیرون میره.
لویی میبینه که در دستشویی بسته است. اون به سمتش میره و آروم در میزنه.لویی: هری، خوبی؟
هری: آرهیه صدای خش دار از سمت دیگه در میاد. لویی در رو باز میکنه و هری رو میبینه که جلوی توالت زانو زده و به اندازه لویی خواب آلود به نظر میاد. هری سرش رو بالا میگیره و با درموندگی به لویی نگاه میکنه.
هری: من خوبم، لاو. میتونی بری بخوابی
البته که لویی گوش نمیده. به جایش به سمت هری میره و کنارش روی زمین میشینه.
لویی: حالت تهوع؟
لویی زیر لب میگه و چشمهایش رو میماله.
هری: همیشههری آروم آه میکشه. فقط یه ثانیه طول میکشه تا هری حرفش رو ثابت کنه، سرش رو به سمت توالت برگردونه و بالا بیاره.
لویی سریع موهای هری رو از صورتش کنار میزنه و با دست دیگهاش، کمر هری رو میماله. هری بعد از یه لحظه، سرفه میکنه و سرش بالا میگیره. بعد تکون میخوره تا سیفون رو بزنه.لویی: متاسفم، باب
لویی بالای سر هری رو میبوسه.
هری: اینا همهاش تقصیر توعه
هری غرغر میکنه، به عقب خم میشه و به لویی تکیه میده و چشمهایش رو میبنده. لویی، ولی با خودش لبخند میزنه و بازوهایش رو دور شونه های هری حلقه میکنه.لویی: میدونم
لویی توی موهای هری زمزمه میکنه.
لویی: من بدترینم
هری: اوهومهری دستهایش رو روی دست های لویی میذاره. لویی میتونه واسه همیشه اینطوری بمونه، در حالی که روی زمین سرد و سرامیکی دستشویی، هری رو بغل کرده. ولی، هری صاف میشینه و آه میکشه.
هری: تموم شد، فکر کنم
لویی: اوکی
لویی به هری کمک میکنه وایسه. هری دندون هایش رو مسواک میزنه و لویی دستش رو توی موهای بهم ریخته هری میبره. وقتی کار هری تموم میشه، لویی با هری به سمت اتاق میره و دستش رو پشت کمر هری نگه میداره. وقتی دوباره توی تخت برمیگردن، لویی هری رو بین بازوهایش میگیره و پیشونیش رو میبوسه.
YOU ARE READING
State of grace [L.S]/(Mpreg)
Fanfictionهری و لویی دعوا میکنن. اون ها تمام مدت دارن با هم بحث میکنن، تا جایی که گاهی دختر ۵ سالشون هم نمیتونه باعث شه تا متوقف بشن. اون ها به طلاق نزدیکن، ولی یه بارداری غیرمنتظره، میتونه چیزی باشه که ازدواجشون رو نجات بده. WARNINGS: !!Male Pregnancy ...