هری: لو، لاو
لویی سرشو بالا میگیره و به هری نگاه میکنه و یه آه آروم میکشه. اون نمیتونه جلوی خودش رو بگیره و توی مود بدیه. اون عصبانیه و رنجیده. مادرش رسما بهش گفت نباید ازدواج میکرد چون نمیتونه مراقب خانوادهاش باشه. لویی مشکلی نداره که اون بهش پول نداد، ولی لازم نبود انقدر خشن باشه. میتونست فقط بگه نه.
هری: مامانت اینجاست.
هری به نرمی ادامه میده.
هری: میخواد باهات حرف بزنه.لویی: من نمیخوام باهاش حرف بزنم.
لویی میخواست که لحنش محکم تر به نظر بیاد، ولی کلمه ها فقط غمگین بیرون اومدن.هری: میدونم.
هری یه لبخند کوچیک به لویی میزنه.
هری: ولی باید باهاش حرف بزنی.
لویی دوباره آه میکشه ولی با سر تایید میکنه و هری به سمت هال برمیگرده.
چند لحظه بعد، جِی ظاهر میشه.جی: سلام
اون با صدای آروم میگه و لویی فقط بهش نگاه میکنه.
جی پشت میز کنار لویی میشینه و موهای خودش رو پشت گوشش میده.
جی: لویی، لاو، من معذرت میخواملویی کمی نرم میشه. اون نمیتونه جلوی خودش رو بگیره، لویی عاشق مادرشه و میدونه که اون واقعا داره میگه.
لویی: میدونمجی: ما نمیتونیم بهت پول بدیم، پامپکین
جی به نرمی آه میکشه.
جی: اینطوری نیست که نمیخوایم، فقط نمیتونیم.
لویی: چرا؟
لویی اخم میکنه.
لویی: شما مشکلی واستون پیش اومده؟
جی: نه، مشکلی نداریم.جی به پاهایش نگاه میکنه.
جی: من... من باردارم. ما به اون پول نیاز پیدا میکنیم.
چشمهای لویی درشت میشن، بدنش یخ میزنه و به مادرش زل میزنه.
لویی: من... چی؟جی با سر تایید میکنه و با کم رویی لبخند میزنه.
جی: من... من دقیقا قبل از اینکه تو بیای، فهمیدم. من هنوز به دن هم نگفته بودم. واسه همین هم اونطوری ریاکشن نشون دادم. من ترسیده بودم. هنوزم میترسم.لویی: هولی شت، مامان! نگران نباش.
لویی از جاش بلند میشه و با یه بغل به مادرش حمله میکنه. جی روی شونه لویی میخنده.
لویی: این دیوونه کنندهاس، وات د فاک، تبریک میگم!
جی: ممنون، لاو
جی دوباره میخنده.جی: تبریک به تو. هری چند وقتشه؟
لویی: عام، شش هفته، فکر کنم؟
گونه های لویی وقتی دوباره میشینه سرخ میشن و یه لبخند بزرگ رو صورتشه.
لویی: ولی من میخوام در مورد تو حرف بزنم، هولی شت. کی میخوای به دن بگی؟
جی: مطمئن نیستم.جی یه آه کوچیک میکشه ولی همچنان داره لبخند میزنه.
جی: من استرس دارم.
لویی: اون خیلی فاکینگ ذوق زده میشه.
لویی بهش اطمینان میده و عملا از روی صندلیش بالا میپره.
KAMU SEDANG MEMBACA
State of grace [L.S]/(Mpreg)
Fiksi Penggemarهری و لویی دعوا میکنن. اون ها تمام مدت دارن با هم بحث میکنن، تا جایی که گاهی دختر ۵ سالشون هم نمیتونه باعث شه تا متوقف بشن. اون ها به طلاق نزدیکن، ولی یه بارداری غیرمنتظره، میتونه چیزی باشه که ازدواجشون رو نجات بده. WARNINGS: !!Male Pregnancy ...