گریسی : ددی ؟
لویی : بله عشق؟
لویی با آه جواب گریسی میده.اون به معنای واقعی کلمه تازه از خواب بیدار شده و واقعا حال و هوای بازی کردن 20 سؤالی رو نداره. لویی به سمت آشپزخانه میره تا چای درست کنه، در حالی که گریسی دنبالشه و پیراهن لوییو با دستش گرفته.
"سالگرد- عذرخواهی چیه؟ " گریسی میپرسه و همچنان محکم به پیراهن لویی چسبیده. لویی به آرومی بازوی گریسی رو میگیره و ازش میخواهد که پیراهنش رو ول کنه، قبل از اینکه بلندش کنه و روی میز بشونتش.
لویی : خب، امروز سالگرد من و پاپاست یه جورایی شبیه تولد ازدواج ماست ما هفت سال پیش ازدواج کردیم، پس این هفتمین سالگرد ازدواجمونه.
گریسی سرشو به نشونه فهمیدن بالا پایین میکنه و پاهاشو تاب میده
گریسی : این تو-تولد ازدواجتون کادوام میگیره؟
لویی میخنده و کتری پر از آب میکنه.
لویی : بعضی وقتا آدما بهم کادوی سالگرد میدن… هرچند پاپا و من هیچوقت اینکارو نکردیم من بعضی وقتا بهش گل هدیه میدم.
گریسی : تو باید برای پاپا یه چیزی بگیری برای اینکه بهش نشون بدی که دوستش داری.
لویی : من به خیلی روشای دیگه بهش نشون میدم که دوستش دارم نه فقط از طریق هدیه دادن و کادو گرفتن.
گریسی فریاد میزنه : اما باید یه چیزی باشه مخصوص امروز، ما باید بریم و براش گل بگیریم!
لویی آهی میکشه و همونطور که مراقب عینکشه دستشو روی صورتش میکشه
و همونطور که سرشو تکون میده میگه : باشه باشه فقط اگه بری و لباس بپوشی، می تونیم بریم براش گل بخریم، خب؟
چهره گریسی میدرخشه و با ذوق میگه : یعنی منم میتونم بیام؟!
لویی : البته که میتونی من به یه متخصص نیاز دارم تا کمکم کنه گل مناسب برای پاپا انتخاب کنم l.
لویی گریسی بلند میکنه و قبل از اینکه روی زمین بزاریتش گونهشو میبوسه .
لویی : فقط لباس گرم بپوش، امروز قراره روز سردی باشه
گریسی : باشه!گریسی درست زمانی که کتری شروع به سوت زدن میکند از آشپزخانه بیرون میره .
لویی لبخند گرم و نرمی میزنه و سرش را تکون میده و برمیگرده تا چاییش رو درست کنه. چند لحظه بعدش هری تو در ورودی ظاهر میشه درحالی که چشمای خواب آلودش میمالید به طرف لویی رفت و اروم زمزمه کرد : "صبح بخیر "
لبخند لویی نرم تر میشه وقتی هری با قدمای اروم سمت لویی میره و کنار گوشش نفسشو با ناله کوتاه میده بیرون.
لویی : خسته ای؟
هری زمزمه میکنه : اوهوم
دستش سمت لیوان لویی میبره و لویی چای به هری میده و هری قبل از نوشیدن یه قلوپ سمت لویی برمیگرده و میگه:سالگردمون مبارک.
YOU ARE READING
State of grace [L.S]/(Mpreg)
Fanfictionهری و لویی دعوا میکنن. اون ها تمام مدت دارن با هم بحث میکنن، تا جایی که گاهی دختر ۵ سالشون هم نمیتونه باعث شه تا متوقف بشن. اون ها به طلاق نزدیکن، ولی یه بارداری غیرمنتظره، میتونه چیزی باشه که ازدواجشون رو نجات بده. WARNINGS: !!Male Pregnancy ...