Twenty-nine

887 171 75
                                    

لویی: گریسی مِی! همین الان کفشاتو می‌پوشی
گریسی: نه!

لویی، واقعا الان رو‌ مودش نیست. اون بالای سر گریسی ایستاده، دستاش پشتشن در حالی که به گریسی زل زده.
لویی: گریسی، داری باعث میشی جفتمون دیرمون بشه. کفشاتو بپوش، کوله پشتیت رو بردار و برو تو ماشین
گریسی: نمی‌رم!

گریسی پاشو به زمین می‌کوبه. دست های کوچکش مشت شدن. لویی به حد غیر قابل توصیفی از دست بچه شش ساله رو به روش، خسته شده. اون عموما سعی می‌کنه بهتر خشمش رو مهار کنه. ولی الان نمی‌تونه و صداش رو بالا می‌بره.
لویی: انتخابی نداری!
لویی داد می‌زنه و ونس های کوچیک گریسی رو جلوی پاهاش می‌ذاره.
لویی: بپوش. الان.

گریسی: نمی‌تونی مجبورم کنی
اون هم داد می‌زنه و برای اثبات حرفش، پاهاشو زمین می‌کوبه و به آشپزخونه می‌ره. لویی دنبالش می‌ره و قطعا الان صورتش قرمز شده.

لویی: امتحانم کن
لویی غرغر می‌کنه.
گریسی رو قبل از اینکه بتونه از دستش فرار کنه می‌گیره و روی شونه‌اش می‌ذاره. گریسی جیغ می‌کشه و به سینه لویی مشت می‌زنه. اینطوری هری رو بیدار می‌کنه! لویی فکش قفل می‌شه و گریسی رو، روی مبل می‌ذاره.

لویی: تو خیلی اذیت کردی. فقط صبر کن تا پاپا در موردش بشنوه.
گریسی: من پاپا رو بیشتر از «تو» دوس دارم
گریسی دست به سینه می‌شه و روی مبل لم می‌ده.
لویی: آره، منم الان خیلی طرفدار تو نیستم
لویی آه می‌کشه و بالای بینیش رو فشار می‌ده.

لحظه هایی هستن که اون واقعا از این همه لوس کردن گریسی پشیمون می‌شه. این از همون لحظه هاست.

لویی: و این رفتارات عواقبی داره. کفشاتو بپوش.
گریسی به لویی چشم غره مخصوص خودش رو می‌ره. ولی بعد به ناراحتی تبدیل می‌شه و چشماش اشکی می‌شن و لب پایینش می‌لرزه. لویی کمی نرم می‌شه و می‌بینه که گریسی دست هاشو روی صورتش می‌ذاره و‌ شروع به گریه می‌کنه.

لویی: اوه، جی
لویی آه می‌کشه و جلوی مبل زانو می‌زنه تا رو به روی گریسی باشه.
لویی: گریسی، عزیزم. ببخشید که داد زدم. من فقط خسته بودم.

گریسی چیزی نمی‌گه و فقط به گریه ادامه می‌ده. لویی می‌ایسته و گریسی رو بلند می‌کنه و بغلش می‌گیره.
لویی: تو خوبی، پامپکین. من معذرت می‌خوام
اون به نرمی می‌گه.
لویی: چرا نمی‌خوای بری مدرسه، باب؟

گریسی بینیش رو بالا می‌کشه. سرش توی گودی گردن لوییه. لویی روی مبل می‌شینه. گریسی روی پاشه و اون گونه‌اش رو می‌بوسه. همین الان هم دیر کردن، دیگه حتی مهم نیست.

لویی به نرمی میگه: هی
گریسی عقب می‌ره و لویی چشمای پف کرده و گونه های خیسش رو می‌بینه. قلب لویی می‌شکنه.
لویی: گریسی، عزیزم، چی شده؟ تو خیلی مدرسه رو دوس داری

State of grace [L.S]/(Mpreg)Where stories live. Discover now