Sixteen

1K 172 208
                                    

لویی به شدت خسته است.
بین کل شب بیدار موندن به خاطر بچه و کل روز کار کردن سر ساختمون، متعجبه که چطور هنوز غش نکرده.

اون حتی نمی‌تونه تصور کنه که هری چقدر خسته است.

اون در آپارتمانشون رو باز می‌کنه و هری رو می‌بینه که روی مبل لم داده، گریسی روی سینه‌اش و لپتاپش روی رون پاشه.

هری با چشمای خواب آلود به لویی نگاه می‌کنه و یه لبخند کوچیک می‌زنه.
هری: سلام. کار چطور بود؟

لویی تصمیم می‌گیره که گله نکنه، به جاش کتش رو در میاره و به جا لباسی آویزون می‌کنه.
لویی: خوب، یکم سرد بود.

لویی به سمت مبل می‌ره و گریسی رو بلند می‌کنه، لبخند می‌زنه و بالای سرش رو می‌بوسه.
لویی: و تو حالت چطوره؟ واسه پاپا خوب بودی، گریسی مِی؟

هری: باز هم سوخته.
لویی زمزمه می‌کنه: کونت سوخته، جی؟
و هری می‌خنده.

لویی به پایین خم می‌شه و همونطور که گریسی رو بوسید، بالای سر هری رو هم می‌بوسه.

لویی: مقاله‌ات چطوره؟
هری: اوکیه.
هری آه می‌کشه.
هری: حس می‌کنم می‌تونست بهتر باشه.

اون به بالا و لویی نگاه می‌کنه.
هری: می‌خونیش؟
لویی ابروهاش رو بالا می‌بره.
لویی: مطمئنی می‌خوای من بخونمش؟ فکر نمی‌کنم من بتونم کمکی کنم.

هری: تو باهوشی. فکر کنم تو بتونی بفهمی مشکلش چیه.

لویی کمی سرخ می‌شه. روی مبل می‌شینه و گریسی رو با یه دست کنار سینه‌اش نگاه می‌داره و با دست دیگه، لپتاپ هری رو ازش می‌گیره.

چشماش گرد می‌شن.
لویی: چهارده صفحه؟؟؟؟
هری: آره

هری می‌خنده. صاف روی مبل می‌شینه و به لویی لم می‌ده.
هری: احتمالا یه عالمه ازش رو حذف می‌کنم.
لویی: هممم

لویی شروع به خوندن می‌کنه تا وقتی که گریسی شروع به نق زدن می‌کنه.

لویی: من بغلش می‌کنم.
هری: نه، اوکیه.
هری اطمینان می‌ده و گریسی رو از لویی می‌گیره و کنار سینه‌اش تکونش می‌ده.
هری: احتمالا باید پوشکش رو عوض کنم. الان برمی‌گردم.

هری، گریسی رو به طبقه بالا می‌بره تا عوضش کنه و لویی تنها می‌مونه تا مقاله هری رو بخونه.

لویی سریعا متوجه می‌شه که مقدمه به اندازه کافی، طولانی نیست. اون دفترچه و خودکار هری رو از روی میز برمی‌داره و یادداشت می‌کنه. همینطور که می‌خونه، یادداشت برمی‌داره و چیزایی که به نظرش می‌تونه بهتر بشه رو می‌نویسه تا وقتی که هری برمی‌گرده.

State of grace [L.S]/(Mpreg)Where stories live. Discover now