اين بار لويي با بوسه هاي هري روي گردنش بيدار ميشه و اين اولين باره توي هفته كه وقتي از خواب پاشده اعصابش بهم نريخته.
كوكورانه هري رو توي بغلش ميگيره و پيشونيش رو ميبوسه و گرماست كه توي بدنش ميپيچه و هري بينيش رو به سيبك گلوي لويي ميكشه.
لويي با صدايي كه هنوز خواب بودنش رو نشون ميده زمزمه ميكنه"ادامش بده هري"
صداي خنده هري رو ميشنوه و بعد لبهاي هريه كه به گردنش فشار مياره و دوباره ميبوستش و لويي همون بين به ارومي ميپرسه"گريسي هنوز بيدار نشده؟"
هري روي پوست لويي زمزمه ميكنه"نه"
لويي پوزخندي زد و هري و بالا كشيد و خم شد لبهاشونو بهم رسوند و هري دستش به سمت گردنش رفت و به پشت سر لويي فشار اورد و موهاي بلند اون تيكه رو كشيد.
"بيبي"لويي ناليد.
هري بين پاهاي لويي نشسته بود و بي شك ميتونست ديك لويي كه سخت شده بود موقع بوسيدن رو حس كنه و لويي توي اون حالت مه الود ياد كمر درد هري ميوفته كه چقدر هري سرش غر ميزد"هز،فاك،كمرت لاو،ميخواي دراز بكشي؟"
هري اطمينان ميده"اممم،اوكي"لويي دستاش رو به سمت باسن هري ميبره و اونا رو توي دستاش ميگيره و هري دستاش رو دور گردن لويي حلقه ميكنه و وقتي انگشتاي لويي كش شلوار پيژامش رو لمس ميكنه هري،اروم ناله ميكنه.
اينجا بود كه در باز شد،لويي با درموندگي سريعا دستاش رو از شلوار هري بيرون مياره و لبهاشون رو از هم دور ميكنن.
گريسي اونجا بود و عروسك خرسيش زير بغلش بود!مزاحم لعنتي!
"ددي"گريسي با جيغ گفت.
هري همونجوري كه روي شكم لويي بود كمي عقب رفت تا ديك لويي رو پنهان كنه و خب حس باسن هري،اين وضعيت رو بدتر ميكرد!
"گريسي!"لويي با ناراحتي غرغر ميكنه"صبح بخير بادوم كوچولو"
"تولدت مبارككك"به سمت تخت ميدوه و به لويي حمله ميكنه و خودش رو توي اغوشش ميندازه و لويي مثل هري سر دخترش رو ميبوسه.
لويي ميخنده"خب،ممنونم،جي"
"پاپا هنوز اونو نگفتي؟"
"گريسي باب،اگه بري پايين و براي من شير رو از يخچال بيرون بياري قول ميدم براي تو و ددي پنكيك درست كنم"هري گفت.
"واقعا"گريسي با خوشحالي گفت.
"با شكلات چيپسي؟"لويي مثل گريسي با هيجان و خوشحالي گفت.
هري به گريسي كه سريعا از تاق بيرون رفت خنديد رو به لويي گفت"اگر سريع تر باشي احتمالا"
هري خم شد و لبهاي لويي رو نوك زد"تولدت مبارك بيبي"
YOU ARE READING
State of grace [L.S]/(Mpreg)
Fanfictionهری و لویی دعوا میکنن. اون ها تمام مدت دارن با هم بحث میکنن، تا جایی که گاهی دختر ۵ سالشون هم نمیتونه باعث شه تا متوقف بشن. اون ها به طلاق نزدیکن، ولی یه بارداری غیرمنتظره، میتونه چیزی باشه که ازدواجشون رو نجات بده. WARNINGS: !!Male Pregnancy ...