لویی: اوکی، جوزی؟
هری با دقت آه میکشه.
هری: خوشم میاد ازشهری اقرار میکنه، به پایین و پتوی صورتی توی بغلش نگاه میکنه.
هری: ولی این اسمش نیست.لویی با سر تایید و به هری نگاه میکنه.
یه موج بزرگ از گرما تمام وجود لویی رو میگیره، وقتی به هری و دخترشون، که فقط چند ساعتشه، نگاه میکنه.صورت هری هنوز به خاطر یه عالمه گریه کردن، قرمزه.
هری متوجه زل زدن لویی بهش میشه و با علاقه بهش لبخند میزنه و لویی هم لبخندش رو جواب میده و بعد دوباره به کتاب اسم توی دستش نگاه میکنه.لویی: هممم، اوکی
لویی کتاب رو ورق میزنه تا وقتی که یه اسم به چشمش میخوره.
لویی: گریسی چطوره؟لویی میبینه که چهره هری نرم میشه و دوباره به بچه توی بغلش که توی پتو پیچیده شده، نگاه میکنه.
هری: خوشم میاد ازش.
هری بعد از یه لحظه میگه و با انگشت اشارهاش، گونه بچه رو نوازش میکنه.هری: نظر تو چیه، باب؟ اسمت گریسیه؟
بچه سکسکه میکنه و هری میخنده.
هری: پس گریسیه.
هری لبخند میزنه.
هری: مِی واسه اسم وسط چطوره؟ چند وقته دارم بهش فکر میکنم.لویی: گریسی مِی
لویی لبخند خودش رو حس میکنه. کتاب رو، روی میز کنار تخت میذاره و از جایش بلند میشه تا لبه تخت بشینه.لویی: سلام، گریسی مِی
هری: گریسی مِی تاملینسونهری با لبخند به لویی نگاه میکنه، چشمهایش به خاطر اشک برق میزنن.
هری: من عاشق این اسمم، لو
لویی خم میشه، پیشونی هری رو میبوسه و میشنوه که هری ریز میخنده.
لویی: من عاشق تو ام.
لویی زیر لب میگه و موهای هری رو از صورتش کنار میزنه.
لویی: ممنون که یه بچه بهم دادی.هری: در اصل فکر میکنم تو اون رو به من دادی.
هری با شیطنت لبخند میزنه و وقتی لویی پوزخند میزنه و گوشهای گریسی رو میگیره، میخنده.هری: اون هنوز اصلا نمیتونه متوجه بشه من چی میگم.
لویی: من نمیخوام مثل تو کثیف بشه.
لویی نفسش رو محکم بیرون میده ولی رفتار جدیاش، نرم میشه وقتی صدای خنده هری رو میشنوه.🟥
لویی: هز، خوبی دیگه؟ یکم... سبز شدی
هری: اوهوم
سر هری به عقب خم شده و چشمهایش بستهان، انگار که داره تمرکز میکنه که بالا نیاره. لویی چند قدم از خط آتیش عقب میره، محض احتیاط.دو هفته از وقتی که هری تست داده میگذره و از اون موقع یکم مضطرب به نظر میاد. لویی سرزنشش نمیکنه، اون یه بچه از دست داده. استرسش باید در بیشترین حالت باشه. تازه به جز حال بد شدیدش، صبح ها.
YOU ARE READING
State of grace [L.S]/(Mpreg)
Fanfictionهری و لویی دعوا میکنن. اون ها تمام مدت دارن با هم بحث میکنن، تا جایی که گاهی دختر ۵ سالشون هم نمیتونه باعث شه تا متوقف بشن. اون ها به طلاق نزدیکن، ولی یه بارداری غیرمنتظره، میتونه چیزی باشه که ازدواجشون رو نجات بده. WARNINGS: !!Male Pregnancy ...