2

403 69 3
                                    

اتاق جلسه
- فکراتون رو کردید؟ تونستید توی این یک ساعت تصمیم بگیرید یا زمانی که بهتون دادم براتون کم بود؟
- متاسفانه بیشتر از این نمیتونستم بهتون وقت بدم همینقدرم زیاد بود تا به حال برای هیچ کس این همه وقت نذاشته بودم ولی فکرکردم چون این آیندتونه قطعا فرق میکنه برای شما و ماهم به مدل های الان یا مدل های آیندمون احترام میذاریم
+ بله ممنونم که بهم وقت دادید واقعا نیاز داشتم یه زمانی رو برای فکر کردن داشته باشم فکرنمیکنم اگر شخص دیگه ای بود اینکارو میکرد
فقط به یک لبخند اکتفا کردم میخواستم ازش تعریف کنم ولی واقعا چیزی به ذهنم نرسید و اگر زیاد ازش تعریف میکردم فکر میکرد خیلی خوبه و همه دنبالشن بعد امکان داشت پیشنهاد رو رد کنه و بره دنبال شرکتها و کمپانی های دیگه که این اصلا برای من خوب نبود و منم اصلا دوست نداشتم همچین کاری کنه از طرفیم برای خودم بدمیشد الان بهترین کمپانی مدلینگ منم و اگر یکی از مدل های من برن به کمپانی های دیگه وجهه کمپانیم داغون میشه ،دیگه به این موضوع فکر نکردم وسرم رو آوردم بالا که یعنی من هنوزم منتظرم...
- ...
- ...
- ...
- چیزی نمیخواید بگید؟
+ ...
- فکرکنم اون یک ساعت براتون کافی نبوده
+ اوه ! نه نه کافی بود من فکرام رو کردم و به نظرم چیزایی که شما گفتید نیازه خب یعنی.. امم.. حتما بخاطر این گفتید تا من اطلاعاتتون رو جایی منتشر نکنم یا چیزایی که یاد میگیرم رو به کسی نگم و فقط یه چیزی باشه بین من و شما و کارکنانتون
سرم رو به نشان تایید تکون دادم و چیز اضافه ای نگفتم
+ به هرحال برای من فرقی نمیکنه که گوشیم دستم باشه یا نه چون کسی رو ندارم تا باهاش صحبت کنم خانواده ای که ندارم و چون تازه برگشتم چین هیچ دوستی هم ندارم ولی امیدوارم اینجا بتونم کسی رو برای دوستی پیداکنم
معلوم بود اونقدر احمق نیست که همچین موقعیت خوبی رو از دست بده
انقدر هول شده بود که اصلا نمیفهمید چی داره میگه فقط تندتندتند پشت سرهم هرچی میرسید به ذهنش میگفت و خب این به نفع من بود چون یه چیزبیشترازش فهمیدم
- خوبه که باهوشید کارکردن با آدمای باهوش برای من خیلی راحت تره
- راستش خیلی از کسایی که میومدن پیش ما و تا این مرحله میرسیدن بخاطر اینکه برای رسیدن به یه جایگاه خوب نمیتونستن یه مدت این سختیارو تحمل کنن و بعدش به موفقیت برسن و زندگی راحتی داشته باشن و خب قطعا کسی که مرحله اول نمیتونه از این چیزا بگذره لایق رسیدن به جایگاه بهتر و موفقیت نیست و حتی اگر بعد از یه مدت نظرشون عوض میشد با شرایطمون کنار میومدن و دوباره برمیگشتن پیش ما اونوقت ما دیگه قبولشون نمیکردیم چون کسی که نمیتونه روی تصمیم خودش بمونه و هی نظرشو عوض کنه معلوم نیست چندوقت بعد قراره چه چیزای بدتر یا مسائل بزرگتری برای ما پیش بیاد
+ بله ... ولی فکرمیکنم شماهم اونقدری که به من وقت دادید و به من زمان دادید به اونا ندادید درسته؟
طوری که سعی میکرد باهام راحت باشه و لاس بزنه واقعا برام خنده دار بود و اون لبخندش وای اون لبخندش واقعا دلم میخواد ازروی صورتش پاکش کنم واقعا رو اعصابه حتی تکون دادن دستاش حتی راه رفتنش همه چیش روی اعصابمه همش دارم خودمو کنترل میکنم که چیزی بهش نگم بد نگاهش نکنم تا الان که تونستم خودم رو کنترل کنم امیدوارم در ادامه هم بتونم
لبخند زدم و نگاهش کردم و گفتم
- بله به اونا انقدر وقت ندادم بلکه به هیچکس انقدر وقت ندادم
- ...
- خب حالا که با این موضوع موافقت کردید و شرایط روهم دونستید اگر سوالی ندارید میتونیم الان قرارداد رو ببندیم و شما امضاعش کنید موافقید؟
+ بله بله موافقم
- خب خوبه .. من الان برمیگردم
از جام بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون رفتم سمت میز منشی و بهش گفتم قرارداد رو بیاره گفت حتما و رفت که برگه های قرارداد رو بیاره چندثانیه ای منتظرش موندم تا برگرده وقتی برگشت ازش گرفتمشون و به اتاق برگشتم
از دید جین هو :
وقتی از اتاق رفت بیرون تازه تونستم یه نفس راحت بکشم جوری که انگار تمام این مدت نفسم رو حبس کرده بودم و الان تازه یادم اومده بود باید نفس بکشم
این آدم بیش از حد جذابه میتونه خیلی هارو با این جذابیت از پا دربیاره ، فکرکنم خیلی از کسایی که اینجا کارمیکنن بخاطر خودشه
قطعا خیلی ها برای داشتنش سر و دست میشکنن و حتما خودش یکی رو داره یکی که اونم مثل خودش فوق العاده و بی همتاست اینکه بخوام خودم رو باهاش تصور کنم خیالاته من فقط میتونم به چشم رئیسم بهش نگاه کنم رئیسم آقای شیائو جوری که باید از این به بعد بهش نگاه کنم فقط اینجوریه که میتونم به کارکردن باهاش ادامه بدم و ببینمش .
از دید جین هو :
یکم اومدنش طولانی شد یعنی امکان داره از کاربا من پشیمون شده باشه ؟ سرم رو چند دفعه تکون دادم تا این فکرای چرت و پرت رو بندازم بیرون بعدش زل زدم به در و منتظر اومدنش شدم اون چند ثانیه که منتظرش بودم برام اندازه 5 سال گذشت همش میترسیدم که یه وقت پشیمون نشده باشه نکنه کار اشتباهی کردم و حواسم نبوده نکنه فهمیده ازش خوشم میاد نکنه بندازنم بیرون نکنه مجبورشم برگردم توی اون خونه کوچولو که همیشه مجبور بودم با جک و جونوارای توش سرکنم و وقتایی که خونه بودم تمام زمانم به کشتن سوسک و موش یا بیرون انداختنشو نمیگذشت یه جهنم کامل خونه من جهنم بود واقعا و یا مجبور باشم برگردم سرکاری که هیچ علاقی بهش ندارم و باید ادامش بدم
اینا همه فکرایی بود که اون چند ثانیه توی ذهنم میگشت و داشت روانیم میکرد این یکی از مشکلاتم بود اینکه خیلی فکرمیکنم دست خودم نیست یهو به خودم میام میبینم دارم تو فکرام غرق میشم و توشون دست و پا میزنم تا خودم رو نجات بدم دقیقا مثل کاری که دربرابر مشکلاتم انجام میدم فقط سعی میکنم خودم رو نجات بدم و ازشون تا جایی که میشه فرار میکنم
یهو صدای در اومد و بالاخره اون انتظار به پایان اومد واقعا خوشحال بودم که بالاخره اومد حس میکنم دیگه امکان نداره بیاد
از دید چان :
به محض اینکه درو باز کردم دیدم چشم دوخته به در که این یعنی منتظرم بوده رفتم داخل درو پشت سرم بستم برگه ها روجلوش روی میز گذاشتم و روان نویس خودم هم کنار برگه ها به طور عمودی گذاشتم و نشستم و منتظر موندم تا امضاعشون کنه
-  اول به طورکامل و دقیق تمام بندهای قرارداد رو بخونید و بعد اگر موافق بودید امضا کنید
+ حتما ممنون از یادآوریتون
به تکون دادن سرم اکتفا کردم و چیزی نگفتم میخواستم بهش لبخند بزنم ولی دیگه تمام لبخندای فیک امروزم رو استفاده کرده بودم دیگه حتی حس و حال لبخند زدن هم نداشتم فقط میخواستم زودتر این جلسه لعنتی تموم شه و برگردم به اتاقم و بعدشم برم ناهار بخورم .
از دید جین هو :
تمام قرارداد رو خوندم همشون دقیقا مطابق چیزایی بود که میگفت تمام شرایطشون برای من خوب بود و من مشکلی باهاشون نداشتم کلی امکانات در اختبارم قرار میدادن دیگه چیزی بیشتر از این نمیخواستم همین برام بس بود
حتی نوشته بود بعد از اینکه آموزشام تموم شد و دوره کارآموزیم رو گذروندم میتونم توی خوابگاه بمونم دراصل یعنی همون اتاقی که بهم داده بودن و این خیلی خوب بود یعنی تا چند سال بعد از شروع کارم هم میتونم درآمدم رو پس انداز کنم تا بعدش خونه بخرم و از خوابگاه برم
حس کردم دیگه داره عصبی میشه معلوم بود حوصلش سررفته ولی چیزی نمیگه برای همین دیگه بقیه قرارداد رو باعجله خوندم و امضا کردم و با احترام برگه هارو جلوش گذاشتم همینطور خودکار رو کنارش گذاشتم و... 
تمام برگه هارو امضا کرد و جلوم گذاشت و گذاشت ببخشید که طول کشید
از دید چان :
اگر دو دقیقه بیشتر طولش میداد نمیدونم چه بلاهایی میتونستم سرش بیارم بیش از حد رو اعصابم راه میرفت
از جام بلند شدم اونم از جاش بلند شد دستم رو به قصد دست دادن جلو بردم و اونم دستش رو آورد جلو و دستم رو گرفت کمی دستش رو فشردم
-  از همکاری باهاتون خوشحالم خانم جین هو و بی صبرانه منتظر شروع کار باهاتون هستم
+ منم از شما ممنونم که بهم این فرصت رو دادید تا بتونم باهاتون کارکنم مطمئن باشید تمام تلاشم رو میکنم و نمیذارم از تصمیمتون پشیمون شید
-  مطمئنم همینطوره
برای بار آخر به زور خندیدم و بعد دستشر رو ول کردم
نمایشی به ساعتم نگاه کردم و گفتم:
-  میخواستم بابت این شروع به همکاری برای ناهار دعوتتون کنم و ناهار رو باهاتون باشم ولی متاسفانه یک جلسه دیگه دارم که باید بهش برسم و یک قرار ناهار هم بعدش دارم امیدوارم بعدا بتونم براتون جبران کنم
(که البته همشون دروغ بود نه جلسه داشتم نه قرار ناهاری و اتفاقا امروز اصلا قرار نبود روز شلوغی باشه و به شدت سرم خلوت خواهد بود)
+ نه لطفا راحت باشید به من فکرنکنید به کارتون برسید
-  ممنون که درک میکنید
+ من دیگه باید برم و به کارهای استعفا و تخلیه خونه برسم
-  آه بله فردا باهاتون تماس میگیرن و مکانی که باید بمونید رو بهتون میگن در دسترس باشید و تا امشب هم وسایلتون رو جمع کنید
+ حتما خدانگهدار
-  به سلامت برسید و مراقب خودتون باشید
خندید تعظیم کرد و رفت
منم نشستم روی صندلی چندتا نفس عمیق کشیدم و وقتی فکر کردم دیگه آروم شدم بلند شدم به سمت اتاق کار خودم راهی شدم توی همین چند دقیقه به اندازه یک ماه کارکردن خسته شدم فکرکنم برای امروز بسه وقتشه برگردم خونه یا شاید برم خونه آرامشم اون یکی خونم خونه ای که من اسمش رو گذاشتم خانه ی آرامش جایی که میتونم با عروسکام تنها باشم و ذهنم رو آروم کنم .

Doll [ Chanlix ]Kde žijí příběhy. Začni objevovat