کمپانی
+ جین هو اینجاست
- چرا اومده اینجا؟ مگه جلسه داشتیم؟
+ قرار بوده که امروز اتاقش داخل خوابگاه آماده باشه که به اونجا نقل مکان کنه ولی دیشب خودتون گفتید تمام کارهایی که میخواستیم برای آموزشش انجام بدیم و کارهای مربوط به اتاقش رو کنسل کنم
چرا فکراینجاش رو نکرده بودم الان باید کجا ببرمش
- بهش بگو بیاد داخل تا صحبت کنیم
+ چشم
از دید جین هو :
دیشب تا دیروقت بیدار بودم و وسایلم رو جمع میکردم که امروز خونه رو تخلیه کنم ولی الان دستیارش بهم میگه جایی برات نداریم و باید صبرکنی خیلی خسته تر وبی حوصله تر اینم که بتونم خودم رو کنترل کنم و بخاطر این بی مسئولیتیشون چیزی نگم
بالاخره دستیارش که همین الان فهمیدم اسمش چانگبین از دفترش اومد بیرون و بهم گفت که برم تو اتاقش منتظرمه و میخواد باهام حرف بزنه
از دید چان :
بعد یک ضربه به در و شنیدن صدای من که بهش اجازه ورود دادم اومد داخل
ابروهاش رو تو هم برده بود و نگاهش کاملا به من بود کامل بهم زل زده بود و منتظر بود تا من شروع کنم به حرف زدن تا حالا هیچ کس اینطوری بهم نگاه نکرده بود دراصل کسی تا به این لحظه جرئت نکرده بود این طوری بهم زل بزنه
این دختر بیش از حد پر روئه توی جلسه دیروز حتی بهم نگاه هم نمیکرد ولی الان که دیگه قرارداد امضا کرده فکرمیکنه خبریه واقعا
تمام مدت که داشتم بهش نگاه میکردم و فکر میکردم ، متوجه شدم که یکی از ابروهامو بردم بالا و کم مونده که شروع کنم به پوزخند زدن ولی سریع به خودم اومدم و ابروهام رو به حالت معمولی برگردوندم و با یه لبخند بهش نگاه کردم
- بفرمائید داخل بشینید لطفا
ازروی صندلیش بلند شد و با اشاره دستش به سمت کاناپه و یک لبخند خیلی کمرنگ بهش این حرفارو زد
ولی جین هو هنوز با همون قیافه درهم و اخمو به کاناپه نگاه کرد و به سمتش رفت که بشینه
+ ممنون
از پشت میزم بیرون اومدم و به سمتش رفتم کنارش روی کاناپه نشستم
اصلا از اینکه من کنارش نشستم معذب نشد حتی یک ذره هم از جاش تکون نخورد که من جای بیشتری داشته باشم یا فضای بینمون بیشتر باشه بلافاصله بعد از اینکه نشستم شروع کردم به
صحبت کردن
- چانگبین دستیارم گفت مشکلی درمورد اتاقتون پیش اومده تا همین الان ما خبر نداشتیم که تمام اتاق ها پرن و جایی نیست تا دو روز دیگه یکی از اتاق ها خالی میشه و شما میتونید برید اونجا
به سرعت سرش رو به طرفم چرخوند و با چشمایی که بیش از اندازه بزرگ شده بودن نگاهم کرد با حالت سوالی و پراز تعجب گفت
+ دو روووووز؟؟؟!!!
- بله متاسفانه دوروز طول میکشه شاید حتی سه روز
باید این دو روز آخرهفته جایی رو برای موندن پیدا کنه تا من بتونم کارهای اون خونه رو تکمیل کنم وگرنه اینجوری تمام برنامه و نقشه هام به هم میخوره
بعد از چند ثانیه مکث دوباره شروع کردم به حرف زدن
- جایی رو دارید که امروز رو اونجا بمونید ؟ خونه خودتون رو تحویل دادید؟
بعد از اینکه با یک دلیل دروغین ولی منطقی براش توضیح دادم چرا این مشکل پیش اومده نرم تر شد واخماش باز شد ولی هنوزم یکم گرفته و ناراحت شد و لباش به پایین آویزون شد
اون لب ها باید هرچه زودتر از حرکت وایسه اگر یکم دیگه همینطوری بهش زل بزنم و خیره بمونم قطعا همین الان توی دفتر خودم بدون هیچ امکاناتی کارش رو تموم میکنم این همه زیبایی حیف نیست برای همچین آدم رومخی باشه؟ صدای نفس کشیدنش وقتی با دهن نفش میکشه برام خیلی غیرقابل تحمله هرصدایی که این دختر از خودش درمیاره تبدیل میشه به بدترین صدایی که تاحالا شنیدن
تمام مدتی که داشتم باهاش حرف میزنم ارتباط چشمیم رو باهاش قطع نکردم نمیخواستم به چیزی شک کنه ولی اون همش از نگاه کردن بهم طفره میرفت
از دید جین هو :
من هیچ جایی برای رفتن ندارم هیچ کسیم ندارم نمیدونم الان باید چکارکنم
قطعا براش مهم بوده که پرسیده یا شاید میخواد جایی رو بهم پیشنهاد بده حتی شاید بتونم توی خونه خودش این چند روز رو بگذرونم با خودش این عالی میشه اگر قرار باشه اینطور پیش بره حاضرم اتاقم هیچ وقت حاضر نشه حاضرم برای همیشه بدون جا و خونه بمونم ولی بتونم باهاش زندگی کنم یا شاید شانس اینو داشته باشم که لمسش کنم شب پیشش بمونم
من خیلی درگیر فکرای خودم شده بودم ولی اون تمام مدتی که حرف نمیزدم و مثل احمقا فقط یک گوشه از کاناپه ساکت نشسته بودم داشت نگاهم میکرد و منتظر جوابم بود اون بهم زل زده بود کاملا زل زده بود و من از این همه توجهی که به من داشت لذت میبردم بیش ازحد لذت میبردم اینکه میدونستم من تنها کسی هستم که توی این لحظه روش متمرکزه باعث میشد دمای بدنم بره بالا
برای اینکه همین الان فکر کردن به همچین چیزایی رو متوقف کنم نگاهم رو از پاهام به دستام دادم و شروع کردم به بازی کردن با دستام و ناخونام و بعد بلافاصله جوابش رو دادم تا بیشتر از این منتظرش نذارم
+ بله خونه رو همین امروز صبح تحویل دادم چون خودتون گفتید شب قبل از اینکه بخوام بیام خوابگاه وسایلم رو جمع کنم و بعدش هم خونه رو تحویل بدم و مسلما همونطور که میدونید کسی هم ندارم اینجا که بتونم پیشش بمونم
- شما نگران جا برای موندن نباشید من این مشکل رو حل میکنم
+ ممنون لطف میکند
- قطعا این تنها کاریه که میتونم برای جبران این اشتباه انجام بدم
سمت تلفن روی میز رفت پشت میز ایستاد و با منشی تماس گرفت
- به چانگبین بگو بیا اتاقم
همونجا سرپا منتظر چانگبین موند
بعد از اومدن چانگبین رو کرد به جین هو و بهش گفت
- شما لطفا بیرون منتظر بمونید به منشی بگید یک اتاق بهتون بده که اونجا بشینید و وسایلتون رو بذارید و یکم استراحت کنید تا من کارها رو درست کنم بعد بهتون اطلاع میدیم
+ اوه بله حتما
با یه لبخند که کاملا مسخره بود و جین هو هم متوجهش شد ازش تشکر کرد و صورتش رو به سمت چانگبین برگردوند و سریع لبخندش از بین رفت
YOU ARE READING
Doll [ Chanlix ]
Fanfictionکریستوفر بنگ چان رئیس کمپانی مدلینگ ، عاشق عروسکاست ولی نه عروسکی که بقیه دوست دارن اون آدمای عروسکی رو دوست داره . انقدر عروسکاش رو دوست داره که براشون خونه ای جدا از خونه خودش داره و این مجموعه رو اونجا نگهداری میکنه . ...