" الف باء سرعت "

267 53 26
                                    

یادت هست یک روز که در خیابان از بوسیدنم خجالت زده بودی با نفس هایی نزدیک و دست هایی که تنت را میفشرد زمزمه کردم:

+ مرد و زن ندارد...
به عشق که رسیدی شورانگیز باش برای عاشقانه‌هایت...
میان جمع رویش را ببوس...
میان مردم فریادش بزن...
در شلوغی خیابان دستش را محکم بگیر و اگر کسی چشم غره‌ای رفت دعایش کن تا عاشق شود... همین ...

" کیم تهیونگ "

_______________________________

۲۰ مارس سال ۲۰۳۲ میلادی...
ساعت ۱۱ ظهر...
بزرگراه بیابانی ایتالیا...

الفبای شخصیتش رو سرعت اغاز میکرد...

هرچه توان داشت در پاش گذاشت و روی پدال گاز کوبید...

تن جاده از سرعت چرخ های ماشینش آتش میگرفت...

برای لحظاتی نور آفتاب داغ ظهر نگاه هاش رو وادار به پناه بردن به زیر تاریکی پلک کرد...

یک دستش رو از روی فرمون برداشت و بالا برد تا با گرفتن جلوی اشعه ی آفتاب بتونه دوباره روبه روش رو ببینه...

سرعتش از ثانیه ها هم سبقت میگرفت...

به آینه نگاهی انداخت تا اثری از رقیبش پیدا کنه و تنها چیزی که میدید فقط یک نقطه ی سیاه در انتهای جاده بود...

پوذخندی روی لبهاش نقش بست و دستش رو سمت بیسیم ماشین برد و اون رو روشن کرد...

حالا که جاده تغییر مسیر داده بود دیگه نور آفتاب چشم هاش رو اذیت نمیکرد...

بیسیم که متصل شد بی درنگ فریاد زد:

+ یوهووووووووو ماریا اون عقب هوا چطوره دختر؟... حتی فکرشم نکن که بتونی به من برسی... باد هم از من عقب میمونه...

بعد از چند ثانیه سکوت این صدای فریاد ماریا بود که در فضای ماشین پخش میشد:

_ پارک جیمین اون لبخند احمقانه رو از همین فاصله هم روی لبات حس میکنم پس بهتره برای اینکه دندون هاتو تو دهنت خورد نکنم ساکت باشی... جوجه رو اخر پاییز میشمارن مگه نه؟...

جیمین راضی از استشمام بوی برد و خورد کردن اعصاب دوست و رقیب همیشگیش گفت:

+ اوه چه خشن شدی نونا... آخرپاییز؟ خب من خیلی وقته به اخر پاییز رسیدم اما انگار تو هنوز اون وسط ها گیر افتادی... گاز بده و اون لاک پشتتو به مقصد برسون...

هویی از هیجان و سرعتش کشید...

شیشه ی ماشین پایین بود و برخورد باد با موهاش حس سرعت رو چند برابر لذیذ میکرد...

میون صدای شکافته شدن هوا که بر اثر سرعت تند ماشین بود دوباره صدای خشمگین ماریا پخش شد:

_ پارک جیمین کافیه دستم....

نمیخواست حتی کوچکترین مزاحمی حس لذت حالاش رو خش بندازه پس دست برد و میون حرف های دختر بیسیم ماشین رو خاموش و زمزمه کرد:

Atonement / تاوانWhere stories live. Discover now