" ردی از حیات "

115 17 5
                                    

امروز که اینجا آفتابی بود، بیشتر از همیشه در یاد تو بودم...
نه بخاطر خورشید زیبا یا دلچسبی گرمایش، بلکه بخاطر تمام حرف‌هایی که میشد با تو کنج حیاط زیر آفتاب نشست و زد...

" کیم تهیونگ "

_____________________________________

۲ آپریل سال ۲۰۳۲ میلادی...
ساعت ۱ بامداد...
حومه ی شهر، سئول، کره ی جنوبی...

کش و قوس نامحسوسی به بدن داد و عینکش رو بالا کشید...

بعد از برسی آخرین نتایج آزمایش، سیستم هارو خاموش کرده و با قدم هایی خسته، آزمایشگاه مجهز و فوق پیشرفته رو به مقصد اتاق مشترکش با پسر ترک کرد...

با وجود مرغوبیت و به روز بودن تجهیزات نو، هنوز هم با تغییر مکان کنار نیونده و کمی در فضای هرچند بزرگ اما جدید آزمایشگاه زیرزمینی و امنیتی دولت احساس غریبی میکرد...

با رسیدن به در اتاق، عینک از چشم برداشت و برای باز شدن در های فلزی دستش رو بر روی صفحه ی اسکن گذاشت و با صدای خوش آمد سیستم، وارد اتاق استراحت شد...

نگاهی به فضای بزرگ اتاق انداخت و پسر رو طبق معمول کتاب در دست بر روی تخت دید...

+ من برگشتم سوهیون... حس میکنم امروز به آمار سر و سامون بهتری دادیم...

پسر که غرق در کتاب بود، با اعلام حضور مرد صفحات رو علامت گذاری کرد و بعد از بستن جلد قطور، از جا بلند شد...

_ منو ببخشید پرفسور که متوجه اومدنتون نشدم... میدونید که وقتی مشغول کتاب میشم نمیفهمم دور و اطرافم چی میگذره...

نامجون لبخندی زد و بعد از دراوردن روپوش سفید شروع به تعویض لباس هاش با تی‌شرت و شلوارک راحتی کرد...

+ من شاگردمو خوب میشناسم...

روی تخت خودش نشست و از درد کف پاش آهی کشید...

دست هاش رو به پا رسوند و با یاد آوری گذشته ی نزدیک و اتفاقات غیر منتظره ای که از سمت پسر رخ داده بود لبخندش به یک منحنی محو بدل شد...

+ البته راستش فکر میکردم که خوب میشناسم... اتفاقات دور از ذهنی افتاد سوهیون... تو خیلی چیز هارو از من پنهان کرده بودی...

پسر سرش رو پایین انداخت و دوباره بر تخت خودش نشست...

_ هنوز هم از دستم ناراحتید پرفسور؟!...

و هیچ جوابی جز سکوت از مرد دریافت نکرد...

نامجون نفس سنگینی کشید و روی تخت دراز کشید...

نه میتونست سوال پسر رو انکار بکنه و نه تایید پس بهترین کار رو تغییر بحث دید...

+ جواب آزمایش نمونه های جدیدی که از دالان دریای زرد برامون آوردن رو برسی کردم و کلی اتفاق جدید و هیجان انگیز توش دیدم...

Atonement / تاوانWhere stories live. Discover now