" در جست و جوی اکسیر "

158 32 55
                                    

تو نیز با من حرف بزن...
سرنوشت واژه‌هایی که در دل پنهان می‌کنی، تنها بر گونه‌هایت نوشته می‌شوند... با من حرف بزن...
که بدان میشنوم...
و بدان میتوانی...

" کیم تهیونگ "

_____________________________________

۲۷ مارس سال ۱۸۹۶ میلادی...
ساعت ۵ بعد از ظهر...
کشتی دزدان دریایی زیگویکاتسو، آب های دریای زرد، کره ی جنوبی...

سکوت عجیبی هر از چند گاهی بر جمع حاکم میشد و همه سخت در فکر فرو میرفتند...

آیاتو و هاروکا با صدایی کنترل شده، هر از چند گاهی کنار گوش هم چیزی زمزمه کرده و یونگی و تهیونگ با نگاه های سردرگم به هوسوکی که با هیجان نقشه رو به روی کارکنان گرفته بود و توضیح میداد خیره شده بودند...

کافه ی کشتی آنچنان بزرگ نبود و افراد نزدیک به هم و و در آمد و شد صمیمی حرف های کوتاهشون روی بشکه های شراب نشسته و نوشیدنی میخوردند و ناخدا برای بار هزارم نقشه رو با هیجان و تاکید مرور میکرد...

_ یک بار دیگه توضیح میدم و میخوام خوب گوش کنید... اون در ازای نگه داشتن چشمان اژدها از ما اکسیر رو خواسته و این بار، اکسیر جای دشوارتری قرار داره... اکسیر درقالب جوهر هشت پای بنفش در یکی از غار های زیر آبی، نزدیک جنوب کره گزارش شده و رسیدن بهش کار راحتی نیست... اون اکسیر فقط بعد از کشته شدنش به دست میاد پس نقشه اینه...

میخواست ادامه بده که یونگی بند حرف هاش رو برید و اعتراض کرد...

+ ناخدا... شما مدام نقشه رو مرور میکنید اما هنوز برای ما ابهاماتی وجود داره... اکسیر؟... چرا اون باید جوهر یک هشت پا باشه... اون پیرزن چرا این درخواست رو ازتون کرد و دقیقا چه خبره!...

یک سوال بود اما عمری کلمه برای توجیه و توضیح طلب میکرد...

همهمه ها خوابیده بود و در صفحه ی ذهن هرکس، برگه ای از خاطرات ورق میخورد...

ناخدا برای لحظاتی سکوت کرد و به چشم های مشکی و کنجکاو تهیونگ که ساکت بر پاهای یونگی نشسته بود خیره شد...

سنگینی سوال بر دوش های هاروکا سنگینی کرد پس برای کمک رساندن به ناخدا ایستاد و توجه همه رو به خودش جلب کرد...

' با اجازتون ناخدا... توضیح و یاد آوری خیلی مسائل رو به من بسپارید....

الگوی قدم هاش رو به سمت تهیونگ و یونگی نشانه گرفت و جایی نزدیک به اون دو و میان جمعیت، در کافه ی کشتی ایستاد...

' میخوام حرف هایی بزنم که ممکنه خیلی هامون بدونیم اما نیاز به یاد آوری داره... ممکنه خیلی هامون قوانینشو از بر باشیم اما نیاز به تلنگر داریم...
برای پیدا کردن چشمان اژدها کم زحمت نکشیدیم... کم تاوان ندادیم و حالا تلاش آخر برای نگهداشتنش دادن اکسیر جدید به اون پیرزنه...
پس بیاید همراه هم باشیم... بیاید اوضاع رو تو دستمون بگیریم...
نترسید و قوی باشید... این بار هم مثل همیشه خدا یاریمون میکنه...

Atonement / تاوانWhere stories live. Discover now