" عذاب سیزیف "

193 48 25
                                    

آغوش باش، و مرا به اندازه‌ی تمام تنهایی‌ام بغل کن بدون آنکه حرفی میان ما رد و بدل شود...
فقط نگاه باشد و نفس...
زندگی آنقدرها دوام نمی‌آورد...
باور کن، که همین حالا هم دیر است…
دیر است...

" کیم تهیونگ "

_______________________________

۲۳ مارس سال ۲۰۳۲...
ساعت ۱۲ ظهر...
مناطق جنگلی کره ی جنوبی...

با سنگ ریزه ی زیر پاش بازی و همراه با اون به جلو حرکت میکرد...

به جاده ی نسبتا بزرگی که از برگ درختان مُسَقَّف شده بود دوباره نگاهی انداخت و نفس سنگینش رو به دست باد سپرد...

باد لابه لای پیراهن سفید و حریرش میوزید و از بین کوچه پس کوچه ی درختان عبور میکرد...

جنگل به صدای قدم هاش روی برگ های تازه افتاده ی درختان که جاده ی جنگلی رو پر کرده بود عادت داشت...

از کلیشه ی غم کهنه ی دلش ناراحت بود و به خنده های تازه و پر امیدش سبزتر میشد....

مثل همیشه دور تا دورش حصاری از درخت کشیده شده بود...

به آسمانی که با سقفی از برگ و شاخه های تنومند و سبز درختان پر شده بود و تنها رد پای آبی‌ای که به جا گذاشته، روزنه های نور بود نگاه کرد و بعد با حس نوازش نسیم روی صورتش به چشم هاش اجازه ی بسته شدن داد...

نفس های سنگین عمیق میکشید و سعی میکرد از طبیعت برای آروم کردن ذهن مشغولش استفاده کنه...

کلیشه ی جاده و تعداد قدم هاش تا درخت رو حفظ بود، جوری که میدونست فاصلش با درخت تنها چند تنه ی دیگست و به محض خارج شدن از جاده دوباره شاخه های خشک شدش رو میبینه...

جوری که اون درخت مرده بود جای هیچ شکوفه ی امیدی برای مرد باقی نمیگذاشت...

لوح حک شده روی تنه ی تنومندش رو حفظ بود ولی با این حال هربار باز هم دوباره و دوباره اون رو از رو میخوند تا شاید حتی کوچکترین تغییری درش احساس بشه...

با حس کردن صدای خش خش کوچکی چشم هاش باز شد و در حالی که سیاهی مردمکش به سبزی بی انتهای چشم هاش باخته بود به سمتی که به درخت منتهی میشد نگاه کرد...

چند بار پلک زد و قدم هاش رو کج کرد و از جاده ی سبز و خاکی وسط جنگل دلکند و آروم به سمت درخت حرکت کرد...

اینکه از سمت درخت صدایی میشنید نگرانش میکرد...

جاده سالها متروک بود و هیچ کس ازش رفت و امدی نداشت پس همه چیز دست به دست هم داد و گره کوچکی میون ابروهای مشکیش کاشت...

چشم هاش حالت آماده باش گرفته بودند...

دست خودش نبود که تنها با یک صدای کوچک از طرف درخت پیر واکنش نشون میداد...

Atonement / تاوانWhere stories live. Discover now