" سالن اُپرا "

171 49 38
                                    

رنگ انتظار، از دید هرکسی متفاوت است....
یکی به رنگ در...
یکی به رنگ گُل‌های باغچه...
دیگری به رنگ خیابان...
آن یکی شاید آبی، به رنگ آسمان...
بستگی دارد آدمی به کدام سمت خیره مانده باشد…
رنگ انتظار تو سبز است نه؟...
سبز...

" کیم تهیونگ "

_______________________________

۲۳ مارس سال ۲۰۳۲...
ساعت ۶ عصر...
سالن اُپرای لااِسکلا، شهر میلان، ایتالیا...

صدای بلند خواننده، سلطه گر بر سالن اُپرا بود و اتاقک های دورتا دور دیوار، پر از گوش های تشنه ای که با موسیقی سیرآب میشدند...

سالن، جو سنگینی به دوش کشیده بود و تنها صدای خواننده، سبک میشد تا گرمای موسیقی همراه حرارت به هوا رفته و تمام سالن بزرگ و بلند اپرا رو در بر بگیره...

همه با نگاه هایی مشتاق به روی سن خیره شده و تلفیقی از نمایش و موسیقی رو نظاره میکردند...

با حس کردن رد خیسی روی پوست صورتش دستش رو بالا اورد و قطره اشک رو پاک کرد...

هربار که به سالن اپرا میومد چشم هاش نا خوداگاه از شوق شروع به شکوفه زدن میکردند...

اپرا چشم هاش رو جادوی اشک میکرد...

در اوج آهنگ و آوای خواننده بود که صدایی روی افکارش خط انداخت...

_ پارک جیمین حتما باید این لباسای رسمی و خفه رو میپوشیدیم؟... من با این کفش... هی!... وایستا ببینم تو... تو داری.. تو داری گریه میکنی جیمین؟...

با چشم هایی که تا آخر از تعجب باز شده بود و به رد اشک روی گونه های پسر نگاه میکرد لبخند بزرگی زد...

+ جیمین!... تو داری با اُپرا گریه میکنی؟!... وای... وای... باورم نمیشه... تو... تو داری وسط اجرای اُپرا با عربده ی خواننده گریه میکنی؟...

دختر به خاطر حضار اطراف که با احساس، در اجرای اپرا محو شده بودند نمیتونست بلند بخنده و دستش رو روی لبهاش گرفته بود و فشار میداد تا صدای خنده هاش آزاد نشه...

+ هی ماریا تو خیلی داری بدجنسی میکنی من فقط یه کم چشمم... چشمم سوخت و یه قطره اشک...

وقتی نگاه های ماریارو دید که با سکوت لبهاش هم درحال قهقهه زدن بود تصمیم گرفت مقاومت بی فایده رو کنار بگذاره...

+ اصلا اره داشتم گریه میکردم... اره من با اپرا گریه میکنم میتونی تا آخر عمرمون به این بخندی!...

چشم غره ای رفت و دوباره به سن و خواننده ای که با تمام وجود فریاد میزد و میخوند چشم دوخت...

ماریا بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن با خودش  تصمیم گرفت فعلا آروم باشه و خندیدن و مسخره کردن جیمین رو به بعد موکول کنه...

Atonement / تاوانWhere stories live. Discover now