...
جنسن درحالی که موبایلش رو در دست گرفته بود با خشم از ماشین پیاده شد و مقداری به سمت ماشین طلایی رفت...در زمان در ماشین باز شد و پسری نوجوان که مشخص بود ۳ یا ۴ سال از جنسن کوچک تر بود درحالی که موهای بلوطیشو به صورت دم اسبی بسته بود و لباس چهار خونه ی مشکی و طلایی و شلوار کتون مشکی و کفش های طلایی به پا داشت پیاده شد...جنسن با نفرت بهش نگاه میکرد و با خودش به اون میگفت...پسر دراز هیکلیه دختر نما...
جرد دستی به موهاش کشید و چشماشو مقداری ریز کرد و به جنسن نگاه کرد...آره جنسن مقداری جا خورد...شاید هم دلش برای آن چشمان رنگین کمانی لرزید ...اما غرورش را حفظ کرد و نگاهش را از پسر گرفت...
جرد مقداری آستین های لباسشو بالا داد وجرد : هوووییی کجایی میشا...
تموم راننده ها با تعجب بهم نگاه میکردند...میشا بچه پولدار شهر و پزشک...کسی که عاشق جنسن بود و بار ها به اون درخواست ازدواج داده بود و مورد تمسخر جنسن قرار گرفته بود...آری این میشا همان بچه پولداری بود که چندین سال از جنسن بزرگ تر بود...
میشا از بین حضار درحالی که پوشه ایی در دست داشت بیرون آمد وجرد : همونطور که خواستی...
میشا : من گفتم نفر اول شو...جنسن با خشم به میشا نگاه میکرد...
جرد : خوب نفر اول شدم...آقای مورگان ؟
جرد به جفری نگاه کرد و
جفری : بله ... شما و جنسن با هم نفر اول شدید...موبه موی هم بردید...
جرد : خب دیگه...الکی واسه من بهونه نیار...تو هیچ شرطی نزاشتی که نباید با این برابر شم...گفتی اول شو...منم اول شدم...چه جسارتی...به جنسن گفت این...همه تعجب به هم نگاه کردند...
جرد : زود باش...
میشا پوشه رو به دست جرد داد...
میشا : دیگه آزادی...دیگه تو پرونده ی پزشکیت سابقه دیوونگی نداری...اسمت از اسامی زندانی ها پاک شد...این ماشین هم مال خودت...خودت انتخابش کردی دیگه...اینم...عه این هم کلید خونت و این هم کارت بانکیت...رمزش اثرانگشتته...
میشا یه دسته کلید و یه کارت آور بانک بهش داد...
میشا : سند خونه و ماشین به نامت خودت و توی پوشست...
میشا به جنسن نگاه کرد و
میشا :ببین اکلز فقط تو عالی نیستی...
جنسن : خودم میدونم...من عالی نیستم اما هیچکی من نمیشه...جرد زیر چشمی به جنسن نگاه کرد و
جرد : ببین ... میشا انتقام کار خوبی نیست اگه گیر نبودم...هیچوقت خودمو درگیر انتقام تو نمیکردم...ببین اکلز...
جرد به جنسن اشاره کرد و
جرد : از چهرهتذمشخصه اهل تگزاسی و از شکل و ظارهرت مشخصه که ۳ یا ۴ سال از من بزرگتری...دیشب هم ساعت ۳ صبح خوابیدی...و در ماه به چند کشور سفر میکنی...اه اصلا اینا چه ربطی به حرفی که میخوام بزنم داره...اههه...
همه متعجب بهش نگاه میکردند...این همه حرف درست...حتی جنسن هم تعجب کرده بود...
جرد : بین من با تو هیچ درگیری ایی ندارم...پس هیچوقت سر راهم قرار نگیر و با من کل ننداز... کسی که با تو دشمنی داره این یاروئه...که البته از وجناتش معلومه که...اَییی...هیچی ولش کن...پس با من درگیر نشو چون اونوقت انگار با خودت درگیر شدی...شیرفهم شدی...
جرد اینو گفت و به سمت ماشینش رفت...الیزابت با کنجکاوی قدمی برداشت و پرسید
الیزابت : صبر کن تو این چیزا رو درمورد جنسن از کجا میدونستی...
تام : حتما تو اینترنت سرچ کرده...
الیزابت : تو اینترنت ننوشته که اون ماهی چند تا کشورو میگرده...
تام : شاید کشیکشو میداده...
الیزابت : بس کن تام...الیزابت فریاد کشید و
الیزابت : از کجا اینا رو میدونستی ...
جرد روشو سمت اونا کرد و بعد نگاهی به جنسن کرد...
جرد : مقدار خوابشو از گودی زیر چشماش فهمیدم...با توجه به علم پزشکی این میزان فرورفتگی عدم از ۳ یا ۴ ساعت بیخوابیه که با انجام محاسبات ساعتشو به دست آوردم...کشورشو از لحجه ی اون فهمیدم...در ماه چند کشورو میگرده رو از ساعتش و مارک موبایلش فهمیدم...این مارک ۲۰ روزه که در آلمان منتشر شده...این نشون میده که توی بیست روز گذشته به آلمان سفر کرده...مار ساعتش فرانسویه که اونم کمتر از یک هفته بیرون اومد...و اما چرا گفتم چند کشور و نگفتم دو کشور ... زمان ساعتش برای آمریکا یا آلمان و فرانسه نیست و اون زمان انگلیس رو نشون میده...میبینی به همین آسمونی اینا رو فهمیدم...تو هم اگه دقت کنی متوجه میشی...
همه با دهان باز جرد رو نگاه میکردند...جنسن با دقت به حرف های اون گوش میداد...جرد سوار ماشینش شد و
جرد : برای مسابقه ی بعد خودمو میرسونم...
گرد و خاک و جرد آنجا رو ترک کرد...
#S_M_H
YOU ARE READING
you went🥀رفتـــی
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 توی راه تیمارستان فریاد میکشید: بهش بگید اگه برگرده خوب میشم... 💙🖤💙🖤💙🖤💙🖤💙🖤💙 سه دو یک حرکت صدای حرکت لاستیک ها روی جاده ، جاده های مارپیج و طولانی ، حرکت بین باند های مختلف لایی کشیدن بین ماشین ها و بالاخره خط پا...