جرد آروم از روی ویلچر بلند شد و
جرد : بالاخره گچ ها رو باز کردن...جیمز
جرد به طرف جیمز که روی تخت نشسته بود چرخید و
جرد : ببینم پروژه ی بعدی که داری روش کار میکنی به جز x man چیه ؟
جیمز لبخندی زد و
جیمز : it 2
جرد : تو همه ی فیلمات محشر کردی امیدوارم این یکی هم محشر بازی کنی...حالا ببینم نقش کودوم بزرگسالی از اون بچه ها رو داری ؟
جیمز : همون که لکنت داشت...جرد خندید و
جرد : نقش دختره بیشتر بهت میومد که
هر دو زدن زیر خنده اما خنده ی جرد با چهره ی غمگین خودش بود...جرد آروم به سمت جیمز رفت و کنارش روی تخت نشست و
جرد : میدونی جیمز چند وقت پیش ازم پرسیدی که دوستت دارم یا نه ...و منم گفتم نه...میخواستم بگم من دروغ نگفتم اما حقیقتشم نگفتم...جیمز من دوستت دارم...تو بهترین دوستمی
جیمز متعجب به جرد نگاه کرد
جرد : جیمز من به کمک نیاز دارم...من تموم زندگیمو برات شرح دادم...و الان تو این وضعیت تو فقط میتونی بهم کمک کنی...
جیمز با چشمای لرزون از اشکش به جرد نگاه و
جیمز : چه کار میتونم برات انجام بدم ؟
جنسن به محض یک پاک زدن خودشو کنار رودخونه ای دید که در اولین همراهیش با جرد به اونجا رفتن...همون روزی که راجب جرد تو اینترنت سرچ کرد...
میکاییل : اینجا برات آشنا نیست ؟
جنسن : بیشتر از اون که فکرشو بکنی...میکاییل لبخند زد و
میکاییل : در گذشته تو اینجا به جرد رانندگی یاد دادی...به اونجا نگاه کن...جنسن به سمتی که میکاییل گفت نگاه کرد...خود ۱۷ سالش با جرد کنار ماشینی ایستاده بودن
جنسن نوجوان : جی چرا میترسی تو میتونی...نگاه من همه چیز رو وقتی پشت فرمون بودم بهت گفتم...دنده عقب...پیچ پلیسی...انواع پارک کردن ها...سرعت گرفتنا و...همه چیز تو میتونی جی
جرد : اما...میدونی اگه یاد نگرفته باشم چی اونوقت تو فکر میکنی که من یه نادونم...جنسن نوجوان خندید و
جنسن نوجوان : نه جی من هیچوقت راجب تو چنین فکری نمیکنم...درضمن هوشی که تو داری انیشتین نداشت...
جنسن نوجوان و جرد شروع به خندیدن کردن و جنسن هم از دور به گذشتش لبخند میزد...
جرد : زیادی داری ازم تعریف میکنی جن ؟
جنسن نوجوان : حقیقته...حالا زود باش پشت فرمون بشین تا یادت بدم...جنسن نوجوان و جرد سوار ماشین شدن...جنسن هم غرق تماشا ی اونا
میکاییل : نظرت چیه ما هم سوار ماشین شیم تا بفهمیم اونجا چی میگذره...
جنسن دهن باز کرد تا حرف بزنه اما در زمان خودش رو صندلی عقب ماشین کنار میکاییل دید...نوجوانی خودش رو دید که دستشو روی دست جرد روی دنده گذاشت و جرد حرکت رو شروع کرد...جرد واقعا باهوش بود چرا که هرچیزی که جنسن بهش میگفت انجام بده رو با دقت انجام میداد حتی سخترین ها رو...در آخر کنار گندم زاری که در اول همراهیش و روز های اول آشنایش با جردی که زمانی تموم دنیاش بود و بازم تموم دنیاش شد جرد نوجوان ماشین رو پارک کرد ...جایی که اشک جرد رو برای اولین بار توی زندگی جدیدش دیده بود...
جنسن نوجوان به جرد نگاه کرد وجنسن نوجوان : تو واقعا فوق العاده هستی جی...تو کلا ۱۳ سالته و الان در حد یه آدم با تجربه ماشین رو میرونی...
جرد لبخندی دلنشین زد که چال لپ زیباست رو آشکار کرد و
جرد : این رو ممنون تو هستم...
جنسن نوجوان دستشو روی صورت جرد گذاشت و بعد آروم بوسه ای روی صورتیای کوچولوش کاشت...و بعد با لبخندی عاشقانه به جردش نگاه و
جنسن نوجوان : سمی...جی من بهم یه قولی میدی ؟
جرد : تو جون بخواه دین...جنسن منجرد با خنده جواب جنسن رو داد
جنسن نوجوان : قول بده اونقدر تو رانندگی حرفه ای بشی که بهت افتخار کنم...
جرد : قول میدم...قول میدم مثل خودت شم...
جنسن نوجوان : نه تو باید بهتر از من شی عشق من...جنسن با دهن باز به نوجوانی خودش نگاه کرد و به یاد آورد...چند وقت پیش بود...بعد از ترک جرد به مدت یک سال و اندی... اون موقع بود که مصاحبه ی جرد رو دید که مصاحبه گری ازش پرسید که :
مصاحبه گر : تو الان یه راننده ی فوق العاده هستی...میشه بگی اینو مدیون کی هستی ؟
و جرد در جواب اون با چهره ی غمگینش و ابرو های زیبای بالا رفتش گفت :
جرد : مدیون جنسن...چرا که اون الگوئه منه...
اون زمان جنسن نمیتونست چرا جرد این حرف رو زده اما الان دلیلش رو فهمیده بود...
#S_M_H
YOU ARE READING
you went🥀رفتـــی
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 توی راه تیمارستان فریاد میکشید: بهش بگید اگه برگرده خوب میشم... 💙🖤💙🖤💙🖤💙🖤💙🖤💙 سه دو یک حرکت صدای حرکت لاستیک ها روی جاده ، جاده های مارپیج و طولانی ، حرکت بین باند های مختلف لایی کشیدن بین ماشین ها و بالاخره خط پا...