e💙19

16 3 3
                                    

لوک در حالی که درحالی که کمر نیک رو نوازش می کرد

لوک : عاشق این ماشینتم جرد...وقتی دیدمش اینقدر ذوق کردم... یکی از فانتزی هام این بود که یه روز سوار این ماشین شم و تو هم رانندش باشی...به فانتزیم رسیدم...

اشتون با خنده ی عاشقانه ای به لوک نگاه و بعد دستشو روی دست لوک گذاشت و نوازشش کرد
...
چشماش سنگین شدن...به جاده چشم دوخته بود و رفته رفته خوابش برد...جنسن خوابید...به یه خاطره ای سفر کرد که اصلا به یاد نداشت...به خاطره ای که فکر نمی‌کرد متعلق به خودش باشه.‌..
یه دریاچه بود دریاچه ای بزرگ...پاچه هاشو بالا زده بود و تا وسط های آب رفت که یه نفر صداش کرد...
+جنسن...
به سمتش برگشت اون جرد بود...جرد اما کم سن و سال...یه لباس آبی تنش بود که روش نوشته شده بود LOSER جنسن بهش خندید...جرد به سمت جنسن اومدو لباشو بوسید و
+جنسن به نظرت لباسم چه طوره ؟
جنسن توی رویاش خندید...و دست جنسن رو گرفت و به سمت کوله پشتی ای رفت که توی ساحل افتاده بود...و ماژیک قرمزی رو از داخلش در آورد و LOSER رو به LOVER تغییر داد و
-الان قشنگ شد...
...
با صدای موج دریا چشماشو باز کرد...توی ماشین تنها بود...بقیه لب دریا بودن...این دریا همون دریایی بود ، همون ساحل رویایه جنسن بود...جنسن در داشبورد رو باز کرد و دفترچه ای که آنجا بود رو با خودکار برداشت و هرچی که به یاد داشت نقاشی کرد...در ماشین رو باز کرد...به جرد نگاه میکرد که دستاشو پشت سرش گذاشته بود و با سگ ها بازی میکرد...جنسن خنده ی ریزی کرد و به سمت جرد رفت

جرد : به به زیبای خفته بیدار شدن...
جنسن : دیوونه...

جرد خنده ی تلخی کرد و

جرد : جنسن این واسه ی من خنده دار نیست...چون من واقعا دیوونه بودم...این حرف برای کسی مثل من حکم تمسخر داره...

جنسن با دهن باز به جرد نگاه و

جنسن : معذرت می‌خوام
جرد : می‌دونم منظوری نداشتی کلی گفتم...حالا اون دفترچه قضیش چیه ؟

جنسن به دفترچه نگاه و اونو سمت جرد گرفت و

جنسن : تو چنین لباسی داشتی ؟

جرد به دفترچه ی توی دست جنسن نگاه کرد...متعجب اونو رو از جنسن گرفت و چند ثانیه تو سکوت به نقطه نامعلومی روی ساحل چشم دوخت و بعد با اکراه سرشو بلند کرد...نگاهش به جنسن متفاوت شده بود

جرد : داشتم اما دین روی V یه S با ماژیک قرمز نوشت...

چشمای جرد اشکی شده بود، دفترچه رو به جنسن داد و

جرد : چه طور ؟
جنسن : توی خواب دیدم...جرد چرا من باید خوابی درمورد خاطره ای که تو داشتی ببینم...

جرد خودشو به اون راه زد و با شیطونی

جرد : چون همیشه داری به من فکر می‌کنی...

you went🥀رفتـــیWhere stories live. Discover now