e💙14

19 4 0
                                    

کریس با حالتی که توش تردید بود به جرد نگاه کرد...اون میخواست حرفی بزنه اما دو دل بود...
جرد که انگار متوجه شده بود اون
خواسته چی بگه به سمت جفری رفت و

جرد : آقای مرگان ماشین من زرده نه طلایی...

جفری به جرد نگاه کرد و میکروفن رو توی دستش گرفت و

جفری : اصلاح میکنم جرد پادلکی شماره ی ۸ ماشین زرد...مقلب به شکارچی شب...

جرد به کریس چشمک زد و بعد به سمت ماشینش رفت...جنسن با خشم به کریسی که با دهن باز مجذوب جذابیت جرد بود نگاه میکرد

جفری: در آخر جنسن اکلس...

همه از شوق ایستادند...جنسن با خشم به سمت کریس رفت ، بهش تنه ای زد و بعد به سمت ماشینش رفت...با این تنه چیزی رو به کریس فهموند...آره جرد ماله اونه و کسی حق نداره به مال جنسن اونطوری نگاه کنه...

جفری : شماره ی ۷...ماشین مشکی...مقلب به شکارچی روز...

همه دست می‌زدند...راننده ها سوار ماشین ها شدند...چراق های مسابقه یکی بعد از دیگری روشن و مسابقه آغاز شد...
همون اول همه ی تماشاچیان با شک ایستادن و به هم نگاه کردن...ماشین زرد رنگ و ماشین سیاه خط به خط هم حرکت می‌کردند...واقعا همه متعجب بودن ، حتی جنسن...جرد چه طور اینقدر دقیق جنسن رو شناخته که با اون ترمز ...گاز...و حتی با اون تغییر جهت میده ...
جنسن از پنجره ی ماشین به جرد ی که با حالتی تودار پشت فرمون نشسته بود نگاه کرد...
با خودش می‌گفت : من برای چی جرد رو می‌خوام...دوستی...سکس...سفر...حرف...زندگی...
با بردن کلمه ی زندگی دنده رو عوض کرد و جوری که انگار کسی کنارش نشسته شروع به حرف زدن کرد

جنسن : آره زندگی...من اونو برای زندگیم می‌خوام...می‌خوام یارم باشه...کنارم باشه...می‌دونم واقعا دیوونگیه که آنقدر میخوامش با این حال که زیاد نمی‌شناسمش...دوسش دارم خیلی زیاد...اما حتی نمی‌دونم این دوست داشتن از کجا میاد...اما می‌دونم خیلی قوی میخوامش...عاشقشم...اما این عاشقی من انگار برای حالا نیست انگار خیلی وقته که عاشقشم اما...انگار یه زمانی داشتمش اما ازم ربودنش انگار...انگار اون تموم چیزیه می‌خوام...باید باهاش حرف بزنم آره...آره...
جنسن به جرد نگاه کرد و جرد هم همزمان به جنسن...جرد یکی از ابروهاشو بالا داد و با زبانه بدن بهش گفت -کارم داری-و با دیدن تایید سر جنسن ، فرمونشو چرخوند و با یه چرخش درست دنده عقب مسیر مسابقه رو با همون سرعت ادامه داد...اما دنده عقب برا چی ؟ ... این سواله تماشاچیان بود و تنها جوابشو جرد و جنسن میدونستن...جرد چرخید تا از طریق پنجره ی راننده با جنسن حرف بزنه...دنده عقب مسیر مسابقه رو ادامه داد چون اینطور پنجره ی راننده ی جرد دقیقا با پنجره راننده ی جنسن کنار هم بود و اونا میتونستن به راحتی با هم حرف بزنن

جنسن : میخوام باهات حرف بزنم شب ساعت ۱۱ خیابان راجرز...

جرد به تایید سر تکون داد و دوباره با یه چرخش به حالت اولیه برگشت...

you went🥀رفتـــیTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang