e🖤4

16 2 0
                                    

صدای خنده های بلند...نگاه های دزدکی عاشقا...خاطرات و حرف های مسخره...

جنسن آخرین تکیه پیتزاشو داخل دهنش گذاشت که جرد جعبه ی پیتزای خودش رو مقابل جنسن قرار داد و

جنسن : جی
جرد : چیه
جنسن : هیچی

جنسن با خنده آخرین حرف رو زد و به سمت پیتزا هجوم برد و شروع به خوردن کرد...جنسن دلش تنگ شده بود برای چنین لحظاتی...جرد همیشه از چیزایی که دوست داشت به خاطر جنسن می‌گذشت...جنسن چرا زودتر از این متوجه از خودگذشتگی جرد به خاطر جنسن نشده بود...
مایکل از روی مبل بلند شد و در حالی که کتش رو میپوشید

مایکل : خب دیگه...

چند قدم به سمت در برداشت که ناگهان نگاهش و سمت جنسن کرد و

مایکل : اگه من خواستم با جیمز ازدواج کنم اونوقت خیانت به حساب میاد ها من که نمی‌خوام باهاش ازدواج کنم...

جیمز چشماشو تو حدقه چرخوند از روی مبل بلند شد و در حالی که دکمه های لباسش رو میبست از کنار مایکل رد شد و

جیمز : جوری میگه من نمیخوام ازدواج کنم که انگار من می‌خوام...فعلا بچه ها...

جیمز از خونه خارج شد و مایکل که تازه فهمیده بود چه گندی زده با دهن باز و سرعت به دنبال اون رفت...جنسن به جردی که با خنده به اونا نگاه میکرد نگاه و

جنسن : جی ؟

جرد نگاهشو به جنسن داد و

جرد : بله ؟
جنسن : عه میدونی من یه چیزایی از جیمز شنیدم...راستش...عه راستش...

جرد روی چشمای جنسن زوم بود...جنسن مقداری رو حرفی که میخواست بزنه فکر کرد و

جرد : چی ؟
جنسن : جی من عاشقتم...جی منو ببخش که زود قضاوتت کردم...من رو ببخش که درکت نکردم...من...راستش من...آآآ...

جنسن دیگه حرفش رو ادامه نداد چرا که جرد با یه بوسه دهنشو بست...جنسن و جرد خیلی آهسته و با احساس هم دیگه رو میبوسیدن و سر انجام کارشون به اونجایی رسید که جرد جنسن رو به سمت تختشون برد و... عشق بازی...عشق بازی همراه با دلتنگی...اشک شوق...اما کاش این همیشگی بود...

جنسن : جرد میدونی الان که دارم فکرش رو میکنم تو تنها چیزی هستی که من می‌خوام...راستش عههه جی تو...تو تنها کسی هستی که میتونم بگم از صمیم قلب عاشقشم...و راستش میخوام...می‌خوام بابت این که منو بخشیدی ازت تشکر کنم...ممنونم جی...

جنسن تموم این حرفارو درحال گفت که سرش روی قفسه سینه ی جرد بود و داشت به صورت فرضی با انگشتاش روی بدن زیبای جرد راه میرفت...جرد انگشت های کشیدشو داخل موهای جنسن حرکت میداد و

جرد : راستش جن...من هیچوقت ازت ناراحت نشدم که تو بابتش معذرت بخوای...یعنی درواقع این منم که باید معذرت بخوام که...

جرد حرفشو ادامه نداد چرا جنسن با نگاهش اونو تسخیر حس بینشون کرد...جنسن دستشو روی صورت جرد گذاشت و

جنسن : هیچوقت از من معذرت نخوا... لطفاً...

جنسن آروم لباشو به سمت لب های جرد برد و بوسه ای روشون گذاشت...
...
جنسن نفس عمیقی کشید و آروم چشماشو باز کرد...بوی جرد...بوی خوش جرد داخل ریهحه هاش جمع شد و

جنسن : خوشبختی یعنی هر صبح استشمام این بود...و

جنسن روی تخت قلت خورد و به جردی که با ته ریش بلندش غرق در خواب بود خیره شد...چه هیجانی چه احساس خوبی داشت ، همش هم به خاطر بودن کنار جرد بود...

جنسن : خیلی زیبایی...

جنسن عاشق آن همه زیبایی پیش رویش بود...عاشق این که ساعت ها در سکوت به آن بنگرد...عاشق  آرامش بودن کنار جرد...
جنسن غرق در نگاه  زیبایی جرد بود که صدای ویبره ی موبایلش رو شنید ، آهسته درحالی که با ملافه بدن برهنشو پوشونده بود به سمت پایین تخت نیم خیز شد و موبایلش رو از داخل جیب شلوارش در آورد و با دیدن شماره ی پشت خط چشماش مات موند...خدای من رئیس جمهور با اون تماس گرفته بود...جنسن آروم بدنشو از تخت بیرون آورد و به سمت حمام رفت و در رو بست و

جنسن : بله ؟
رئیس جمهور : جنسن همین امروز باید بینمت...
جنسن : برای چی؟

---

رئیس‌جمهور : تو و دنیل باید آخر این هفته یعنی چهار روز دیگه  یا به عبارتی ، سه شب دیگه ازدواج کنید...
جنسن : آخه چرا ؟چرا آنقدر زود ؟

جنسن کلافه این رو گفت و  از روی صندلی بلند شد و

جنسن : من آمادگیشو ندارم...

رئیس جمهور خنده ی زشتی تحویل جنسن داد و

رئیس جمهور : کار به آمادگی تو ندارم...این ازدواج آخر هفته سر میگیره و اگه بگی نه جرد میمیره...

جنسن دهنش رو باز کرد تا حرفی بزنه اما با شنیدن اسم جرد مات و مبهوت موند... رییس جمهور تک خنده ای کرد و

جنسن : جرد
رییس جمهور : بله جرد...فکر کردی نمهمیدم تو عاشق اونی...فکر کردی نفهمیدم از بعد از آشنایی با اون رفتار سردت با دنیل سرد تر شده...فکر کردی نفهمیدم چرا تا قبل از آشنایی با جرد آمادگی ازدواج داشتی اما الان نه...خوب گوش کن جنسن تنها سه شب فرصت داری تا با جرد باشی...بعد از اون دیگه حتی حق ملاقات باهاش رو نداری...از این سه شب، برای خداحافظی باهاش استفاده کن...

رییس جمهور بلند شد و

رییس جمهور : میدونی دوست ندارم با ناراحتی و دروغ سوگند وفاداری به دخترم رو بخوری پس از جرد دل بکن وگرنه اون میمیره...

جنسن میدونست رییس جمهور هر چی بگه اتفاق میوفته پس با بغض و از از جاش بلند شد و

رییس جمهور : درضمن دنیل نباید درباره ی علاقه ی تو به جرد و رابطه ات با اون و همینطور این ملاقات چیزی بفهمه...

جنسن با بغض و اشک به سمت در خروجی رفت و بعد از اون درحال که نگاهش رو به زمین بود و تموم حرف های رییس جمهور تو سرش اکو میشد از پله ها پایین و به سمت ماشینش رفت...جنسن گریه کرد... شکست...یعنی اون حق نداره به مقدار آرامش داشته باشه... چه قدر دیشب فکر میکرد آینده ی خوشی در انتظارشه اما الان...اون باید چکار کنه ؟

جنسن : من باید چکار کنم ؟ باید به جرد بگم ؟

#S_M_H

you went🥀رفتـــیUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum