e💙20

16 3 0
                                    

جرد با حس نگاه سنگینی چشماشو بازکرد...آره اون نگاه جنسن بود...جرد سرشو از روی سینه ی جنسن بلند کرد و به جنسن که مثل یه عاشق واقعی نگاهش میکرد نگاه کرد...منظره ی فوق العاده ای بود...جرد با موهای پریشونی که روی گردنش و مقداری روی صورتش ریخته بود و  بدنی با بهترین عضلات...

جرد : قشنگم ؟
جنسن : خیلی...

جرد خنده ی ریزی کرد و بعد به ساعت دور مچش نگاه و

جرد : اوه ساعت ۹ شبه...
جنسن : اوهوم...
جرد : تازه بیدار شدی ؟
جنسن : اوهوم...جرد؟

جرد چشمای رنگین کمونیشو به چشمان جنگلی جنسن داد و

جرد : جانم...
جنسن : چه طور ممکنه دین تورو دیگه یادش نیاد...با این حال که تو اینقدر معروفی...یعنی ممکنه ببینتت و باز نشناستت ؟

جرد با زبونش لب پایینشو تر و

جرد : جنسن...
جنسن : ممکنه به یادت بیاره ؟...اگه بیاره و بیاد دنبالت تو که...تو که ترکم نمیکنی ها ؟
جرد : هر اتفاقی که بیوفته جنسن...من هیچوقت ترکت نمیکنم...مگر اینکه تو ترکم کنی...
جنسن : منم عمراً ترکت کنم...جی فکر می‌کنی کی تورو به یاد میاره ؟ ها ؟

جرد مقداری سرشو تکون داد و بعد بوسه ای روی پیشونی جنسن گذاشت و

جرد : وقتی منو به یاد میاره که من یا مردم...یا در مسیر مرگم... اونوقت میاد بالای سرم...و بهم میگه...سمییی...

جنسن مقداری اخم کرد اما بعد با شیطنت گفت

جنسن : مگه قرار نبود من اون موقع بیام بالای سرت...خودت گفتی اون موقع یه چیزایی میفهمم و با ناراحتی و گریه میام بالای سرتو میگم...جی...جی نرو...جی ترکم نکن...ببینم میدونی اگه جنسن نبودم فکر میکردم با توجه به حرف هایی که زدی و شباهتم به دین و حتی خوابی که دیدم...فکر میکردم دینم...اما حیف که جنسنم...

جنسن این رو با خنده گفت و جرد با خنده ی فیکی خیمشو از روی جنسن برداشت و شلوارشو بالا کشید و بعد از برداشتن لباسش شروع به پوشیدن لباسش کرد...جنسن هم نشست و بعد از بالا کشیدن شلوارش ، شروع به بستن دکمه های لباسش کرد...و بعد رو به جرد کرد

جنسن : ببین داداشا آتیش درست کردن بیا بهشون ملحق شیم...

جرد با خنده سرتکون داد و در ماشین رو باز کرد و به محض پیاده شدن مقداری خم شد و زیپشو و دکمه ی شلوارشو بست...جنسن با خنده به اون نگاه و بعد همراه جرد به سمت برادرانشون که کنار آتیش نشسته بودن رفتن...

اشتون : به به...داداشای عاشق...بیاید بشینید...

جنسن و جرد نشستن...

اشتون : به نظرم در اولین موقعیت یه دوش بگیرید...
جرد : اَش...

اشتون دو جعبه ی پیتزای کنارش رو به سمت جرد گرفت و 

you went🥀رفتـــیTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang