e🖤12

16 2 0
                                    

اشتون در زد و بعد وارد اتاق شد
جرد روی ویلچر مقابل پنجره نشسته بود ، اشتون با شرمندگی به سمت داداشش رفت و

اشتون : واقعا شرمندم داداش...منو ببخش

اشتون با چشمای گریون و صدایی همراه با بغض حرف زد

جرد : اش...داداشی دلم برای جنسن تنگ شده...محض رضای خدا اش...التماست میکنم منو ببر ببینمش...

اشتون شکست...برادرش با اون همه غرور الان داشت التماسش میکرد...داشت با اشک با بغض از اشتون برای اولین بار درخواستی میکرد...

اشتون : داداش دکترا میگن نه...

جرد با ویلچر به سمت اشتون رفت و

جرد : اشتون...داداشی من که تا الان هرکاری خواستی برات کردم...منت نمیزارم برادرمی دوست دارم...اش توروخدا حداقل  بزار باهاش حرف بزنم...این...

جرد میکروفن کوچیکی داخل دست اشتون گذاشت و

جرد : اینو بزار کنار بالشتش لطفاً...التماست میکنم...

اشتون با اشک روی زمین و مقابل ویلچر نشست و به برادرش نگاه کرد و

اشتون : چرا آنقدر دوسش داری ؟اون ولت کرد دوبار...
جرد : سه بار...

اشتون چشمای گریون متعجبشو به جرد دوخت

جرد : اون دینه اش...

-----

میکاییل آروم به سمت جنسنی که داخل یکی از صندلی های کافی نشسته بود و اشک می‌ریخت نزدیک شد و

میکاییل : جنسن چیه پسر چرا تو خودتی ؟

جنسن روشو از میکاییل گرفت و با بغض

جنسن : میکاییل باورم من دینم...من عامل تموم بدبختی های جردم من همون فردی هستم که سالها بهش حسادت میکردم...همون که همش بهش فحش میدادم که چرا جرد رو ول کرد...همون که...

بغض اجازه ی این که جنسن حرفش رو ادامه بده رو ازش گرفت... میکاییل به ناراحتی مقابل جنسن نشست و آروم دست جنسن رو نوازش کرد و

میکاییل : آروم باش جنسن...
جنسن : چه طور آروم باشم...من...من همونم که بارها جرد رو رها کرده و هر بار پرو تر از قبل برگشته و توقع بخشش داشته...چه طور به جرد شک کردم...به عشقش...
میکاییل : اون عاشقته اما تو هم به همون اندازه عاشقشی از بچگیت تا الان فقط سیر ای از زندگیت فراموش کردیش چون اونا باعث شدن فراموشش کنی

جنسن با حالت عصبی به صورتش دست کشید و

جنسن : از بچگی من رهاش کردم بین اون گروه اما اون بابت نجات من خودشو فدا کرد...
میکاییل : این همه ی ماجرا نیست جنسن به زودی تموم ماجرا رو میفهمی...

جنسن متعجب به میکاییل چشم دوخت که

+ خب این هم از بار دوم جنسن اکلس، فرزند جیسن و مری...تو میخوای زندگی کنی یا بمیری ؟

you went🥀رفتـــیNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ