کریستوفر :شاید قضیه عشق و عاشقیه...
کریستوفر به جنسنی که از درون مقداری ترسیده بود نگاه کرد و
کریستوفر: فردی که عاشق جنسنه...و تو عشقش حساسه و غیرتی...کسی که خشمگین میشه وقتی ببینه کسی اطراف جنسنه...
رابرت : یعنی کیه ؟
کریستوفر : هرکی هست باید تو جمع ما باشه...چون این استخر دوربین نداره...پس اون فرد از داخل متوجه شده که اون دخترا اطراف جنسنن...
کریس : شایدم کسی بهش خبر داده ؟کریستوفر مقداری فکر کرد و
کریستوفر : شما کیو دیدید که داخل استخر با کسی تلفنی حرف بزنه ؟
الیزابت : یعنی میخوای بگی کار یکی از ماست ؟ یعنی یکی از ما خاطرخواه جنسنه ؟جنسن دست به سینه به راننده ها نگاه کرد
بندیک : اگه قضیه این باشه باید توجه داشت که چه کسی تویه جمع ما با تلفن تماس گرفته...مدت زمان تماسش طولانی بوده یا کوتاه...اگه کوتاه بوده پس حتماً کدی داده تا به اون دختر ها تماس بگیرن...و همینطور اون فرد باید از هوش و ذکاوت زیادی برخوردار...
همه نگاهشون به پشت سر جنسن صیقل خورد...جنسن هم به پشت سرش نگاه کرد...همه داشتن به جرد نگاه میکردن...
جنسن : تو ؟
جرد با چشمای گرد شده و چهره ی کیوتش به جنسن نگاه کرد و
لوک : ما هیچکدوم چنین ویژگی هایی رو نداریم جرد...به جز تو...تو تموم این ویژگی ها رو داری ! ... حتی تو موبایل منو گرفتی...یه شماره وارد کردیو گفتی ۳۱۳ و قطع کردی...تو اون کارو کردی ؟ تو عاشق جنسنی ؟...
لوک محکم با دستاش کفی زد و
لوک : همینه دیگه...برای همین جلوی خط پایان ترمز کردی...تو دوسش داری...
جنسن با ناباوری به جرد نگاه میکرد...جنسن هنوز باور نکرده بود...
الیزابت پرید تو آب و به سمت جرد رفت
الیزابت : اما از کجا شماره های اون دخترا رو به دست آوردی ؟
جرد تنها رنگین کمون چشماشو به جنگل چشمای جنسن دوخته بود و هیچ نمیگفت...اشتون درحالی که دست لوک رو گرفته بود مقداری جلو اومد و
اشتون : پس برای همین بعد از پیاده شدن از تاکسی بهم گفتی من برم تو اتاق چون تو کار داری؟...رفتی تا... رفتی تا ... پسر راننده های رالی هم باهوشن من اینو تازه فهمیدم اما...
لوک : هرچی باشن به پای جرد نمیرسن...جنسن همینطور که به رنگین کمون چشمای جرد خیره شده بود ، با زبونش لباشو تر کرد و
جنسن : پس...پس...دین چی میشه ؟ اگه نگفتی دوسش داری...ها؟
جرد نگاهشو از جنگل نگاه جنسن گرفت و
جرد : دوست دارم...اما دوست داشتنی که باید توی دلم خفش کنم ، چرا که تو هم داری توی دلت اون دوست داشتن رو خفه میکنی ...
YOU ARE READING
you went🥀رفتـــی
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 توی راه تیمارستان فریاد میکشید: بهش بگید اگه برگرده خوب میشم... 💙🖤💙🖤💙🖤💙🖤💙🖤💙 سه دو یک حرکت صدای حرکت لاستیک ها روی جاده ، جاده های مارپیج و طولانی ، حرکت بین باند های مختلف لایی کشیدن بین ماشین ها و بالاخره خط پا...