e🖤1

13 5 0
                                    

٫٫٫
جنسن : بعد از خروج از خونه جرد...بعد از سوار شدن تاکسی بعد از گرفتن بلیط هواپیما...بعد از سوار شدن هواپیما...آره اون موقع بود که فهمیدم چه کاری کردم...چه طور اینقدر زود واکنش نشون دادم...چرا نایستادم تا حرفاش رو بشنوم...اون موقع بود که سردی رنجبر نقره ی دور گردنمو حس کردم و اونو از داخل لباسم بیرون آوردم...با دیدن حلقه هم بغض کردم و هم خشمگین شدم... اما...
+اما چی جنسن ؟
جنسن  : اما من عاشقش بودم...
+چند ساله ندیدیش ؟
جنسن : یک سالو سه ماه...
+این مدت چکار میکردی ؟
جنسن : پیش برادرم لوک و نامزدش اشتون اینجا...یعنی داخل کانادا زندگی میکردم...
+چه قدر در روز به جرد فکر می‌کنی ؟
جنسن : تموم روز...
+برگرد پیشش...اگه عاشقشی برگرد...بهش یه فرصت دوباره بده عاشق ها همیشه برای عشقشون از خود گذشتگی میکنند...
جنسن : اگه قبولم نکرد چی ؟
+اگه عاشقت باشه قبولت می‌کنه...
٫٫٫
جنسن با صدای خاموش شدن موتور های هواپیما چشماشو باز کرد...اون برگشته بود کشورش...جایی که عشقش اونجا بود...
...
بعد از پیاده شدن از هواپیما درحالی که ساکش رو روی زمین میکشید به سمت صندلی های انتظار رفت و موبایلش رو درآورد و...بعد از خوردن چند بوق تلفن برداشته شد

+سلام جفری هستم خودتونو معرفی کنید

جنسن لبخند زد

جنسن : جف منم جنسن...
جفری : اوه خدای من جنسن ، پسر تو معلومه این همه وقت کجایی ؟هیچ خبری ازت نبود حتی جرد هم خبری ازت نداشت

جنسن لب پایینشو گاز گرفت و

جنسن : بهت میگم جف فقط میشه یه کاری برام انجام بدی ؟
جفری : البته بگو
جنسن : میشه ماشین مسابقه ایم رو بگی یکی از راننده ها برام بیاره فرودگاه شهر ؟
جفری : البته...ببینم مگه تو برگشتی ؟
جنسن : بله
جفری : اوه خدای من آفریییین...

جنسن مقداری اخم کرد و

جنسن : حواست با منه ؟کجایی جف؟
جفری : تو جایگاه داور رالی...نیستی که ببینی جن ، جرد داره برای شستمین بار برنده میشه

جنسن با شنیدن اسم جرد دلش لرزید و فکری به سرش زد و

جنسن : میشه علاوه بر اون کار دیگه ای برام بکنی ؟
جفری : بگو اکلس تو مثل پسر نداشتمی
جنسن : میشه...
٫٫٫
+ خوش اومدی جن
- خوبی ، ببینم از جی ، از برادرم خبر نداری ؟

جنسن به نهی سر تکون داد و وارد خونه ی اشتون و لوک شد...آره درست متوجه شدید جنسن دوباره داشت به یک سال گذشته فکر میکرد

لوک : راستش خیلی خوشحال شدم که اومدی پیشمون...می‌دونم خسته ای تا اش تو رو تا طبقه بالا همراهی می‌کنه و تو یه مقدار استراحت کنی منم یه غذایی درست میکنم

جنسن خندید و

جنسن : نمی‌دونستم داداش کوچیکم از این کار ها هم بلده...بریم اش

you went🥀رفتـــیTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang