جنسن چشماشو باز کرد...اصلا یادش نمیومد چه طور به خواب رفته...مقداری روی صندلی جا به جا شد و بدنشو کش و قوس داد و به طرف صندلی راننده چرخید جرد اونجا نبود...با دلهوره به سمت صندلی عقب چرخید که صدای ضربه ای که به سمت در سمت اون خورده بود اون رو به حالت اولیه برگردوند...جرد چند ضربه به شیشه زد و جنسن شیشه ی ماشین رو پایین کشید
جرد : گرسنه ای ؟
جنسن آب دهنشو قورت داد و
جنسن : یه ذره...
جرد پلاستیکی که در دست داشت رو بالا گرفت و
جرد : حدس زدم همبرگر دوست داشته باشی...
جرد پلاستیک رو از پنجره به دست جنسن داد...جنسن داخل پلاستیک رو نگاه و با دیدن چیپس سرخ کرده ، همبرگر و سس و نوشابه خنده ای روی لبش نشست
جنسن : درست حدس زدی...راستی خودت خوردی ؟
جرد : آره...جنسن اونجا یه مغازه مد لباسه ،همه چی داره من که دارم میرم خرید تو هم اگه خواستی بعد از غذا به من ملحق شو...آخه میدونی وسوسه و سفر یک هفته ای به لباس و وسیله نیاز داره و ما...جرد مقداری سرشو کج کرد و
جرد : هیچی همراه خودمون نداریم پس بهتره خرید کنیم...مایک مراقب جن باش...فعلا ...
جرد اینو همراه با چشمکی بیان کرد و به سمت فروشگاه رفت...
جنسن : مایک کیه...
جنسن با شنیدن صدای پارس به عقب برگشت یه سگ گرگی که یه چشماش آبی و دیگری سیاه بود رو صندلی عقب نشسته بود...
جنسن به سمت عقب چرخید وجنسن :تو مایکی ؟
سگ یه بار پارس کرد و به تائید سرتکون داد
جنسن متعجب بهش نگاه کرد وجنسن : سگ جردی ؟
سگ مثل دفعه ی قبل یه بار پارس و بعد به تأیید سرتکون داد...جنسن خوراکی رو از پلاستیک درآورد و روی داشبورد گذاشت...همبرش رو برداشت و مقداری سس روی آن ریخت و یک گاز ازش زد و بعد به سگ جرد که با حالت معصومی نگاهش میکرد نگاه و
جنسن : غذا خوردی...
سگ مثل قبل یه بار پارس کرد و به تائید سر تکون داد
جنسن : سیری ؟
جنسن با خنده اینو پرسید و با خودش گفت به کلی عقلمو از دست دادم دارم بایه سگ حرف میزنم اما با عکس العمل سگ از تعجب چشماش گرد شد ، سگ دوبار پارس کرد و به معنای نه سرتکون داد
جنسن : گرسنه ای ؟
یک بار پارس و به تائید سرتکون دادن سگ
جنسن : اوه خدای من تو میفهمی من چی میگم ؟یه پارس آره ؟ دو پارس نه ؟ درسته
سگ یه بار پارس کرد ...جنسن مقداری از گوشت همبر رو به سگ داد ... سگ با لذت تیکه ی گوشت رو به دندون گرفت و خورد...جنسن هم با لبخند رضایت روی لبش به خوردن همبرگر ادامه داد...
...
جنسن بعد از تموم کردن همبر رو به سگ کردو
YOU ARE READING
you went🥀رفتـــی
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 توی راه تیمارستان فریاد میکشید: بهش بگید اگه برگرده خوب میشم... 💙🖤💙🖤💙🖤💙🖤💙🖤💙 سه دو یک حرکت صدای حرکت لاستیک ها روی جاده ، جاده های مارپیج و طولانی ، حرکت بین باند های مختلف لایی کشیدن بین ماشین ها و بالاخره خط پا...