e🖤11

15 2 0
                                    

جبرئیل : تو پرسیدی چرا جرد با این حال که میشا رو می‌شناخت باهاش همکاری کرد؟دنبالم بیاا

جبرئیل چند قدم برداشت اما جنسن حرکتی نکرد و

جنسن : میشه تو هم بیای ؟

جنسن خطاب به میکائیل گفت و میکائیل با تایید سر و لبخند مهربانانه دنبال جنسن راه افتاد ، در زمان به محض یک پلک زدن جنسن دیوار ها رنگ سفید به خود گرفتن و آنجا به بیمارستان تبدیل شد ، جنسن دید که میشا با یک دسته گل به داخل یکی از اتاق ها رفت و جنسن و تو ابر فرشته هم دنبال آن داخل اتاق شدن ، جرد روی تخت سفید به دیوار تکیه داده و نشسته بود

میشا : سلام جی...
جرد : سلام...

میشا به سمت تخت رفت و دسته گل رو روی تخت گذاشت و

میشا : فهمیدم چرا خودتو تسلیم کردی...جرد تو فهمیدی که جنسن داره عروسی جنسن...

جرد لبخندی با اشک تحویل میشا داد و

جرد : نه انگار تو هم باهوشی...
میشا : جی...

میشا روی تخت نشست و نوازش بار روی شونه ی جرد دست کشید و

میشا : چرا اینکارا رو با خودت می‌کنی ؟

جرد به میشا نگاهی اشکبار کرد و

جرد : میدونی ، خوشبختیش... خوشبخت...خوشبخت بودنش...آآآ...آآآآآارزومـ...ــه...حتی اگه...اگه حاضر میشد با تو ازد... ازدواج... ازدواج کنه...

بغض اجازه ی درست حرف زدن به جرد رو نمی‌داد...

جرد : با این حال که می‌دونم تو برای این که به دنیل ثابت کنی عشق جنسن واقعی نیست اینکارو کردی...

جنسن با اشک به جردش نگاه میکرد...جرد اون واقعا عاشقشه...

میشا : تو از کجا میدونی ؟
جرد : بچه که بودیم اون روز که تو راهروی مدرسه دعوامون شد خالکوبی عکس دنیل رو روی بازوت دیدم ، اون روز هم میدونستم عاشق دنیل هستی اینو از تموم انشاء هات و اینکه شخصیت مقابلت اسمش دنیل بود فهمیدم...میشاااا

جرد با بغض اسم میشا رو بیان کرد و

جرد : هوای عشقمو داشته باش...
میشا : خودت دیگه باید هاشو داشته باشی ، من تو رو آزادت میکنم و تموم وسایل هاتو بهت برمیگردونم حتی سابقه ی پزشکیتو پاک میکنم فقط باید
جرد : باید با هم کار کنیم تا به کسانی که عاشقشونیم برسیم من به جنسن و تو به دنیل...من باهاتم...

جرد با اشک لبخندی زد...

جنسن : پس همه ی دعوا ها نقش بود آره ؟
جبرئیل : میخوای ببینی ؟
جنسن : آره...

همه دیوار ها ریختن و مکان به مکان اولین مسابقه ی رالی ای که جرد دراون حضور داشت تغییر کرد و

جرد : میشا دلهره دارم...
میشا : آروم باش...
جرد : نگاش کن چقدر زیباست...
میشا : جرد وقتشه خودت باشی نه اون سمی ، تو جردی یه راننده ی ماهر و خشن...
جرد : پس دلگیر نمیشی اگه واقعا خشمی که از ابراز احساساتت نصبت به جنسن دارم رو سرت خالی کنم ؟
میشا : باشه فقط نزن منو...

you went🥀رفتـــیHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin