جونگکوک
زیرم، با اون نگاهِ ملایمِ توی چشمهاش، خیلی زیبا به نظر
میرسید. از لحظهای که همو دیده بودیم یه جور سردیِ
آسیبپذیر با خودش داشت، ویژگیای که با صراحتِ نامعلومی
بهم میگفت آسیب دیده. بنابراین دیدنش الان، کاملا در
آرامش و با برقِ شادی توی صورتش، باعث میشد احساس
کنم ضد گلولهام.
کنارش روی تشک ولو شدم و توی آغوشم گرفتمش. گرم
بود، پوستش به خاطرِ عشق بازیمون مرطوب بود. بهش نگاه
کردم، بعد از خشونتی که داشتم دستم با ملایمت نوازشش
میکرد، شکمش رو به آرومی لمس کردم. و به نرمی هر دو نوک سینهاش، که هنوز
برجسته بودند، رو بوسیدم. روی بدنش بالا رفتم، تا وقتی که بینیشو بوسیدم، افکارم هنوز کثیف بودند، عضوم داشت نبض
میزد تا دوباره به درونش شیرجه بزنه و کاری کنه که دوباره ارضا بشه.
با ظاهرش، موهای بلوند
انحنای صورتش، قوسِ چشم گیر ابروهاش که حالتِ هیجان انگیزی بهشون داده بود، تمام حسهامو به کار میانداخت.
همه چیزش عالی بود.
سکس زبانی بود که من و اون از همون اول دقیقا درست
بهش رسیده بودیم، میزانِ گرمایی که نسبت بهش حس
میکردم شدیدتر از هر چیزی بود که تا حالا حس کرده بودم.
فقط مدتی طولانی طول کشیده بود تا به مقصد برسیم. معنی
واقعی کلمه!
"بیا دوباره سکس کنیم"
با این حرفم صدای خندش بلند شد
لبخند پهنی زدم:
»شوخی نکردم. اگه پایه باشی میتونم دوباره شروع کنم.«
صدایی از خودش درآورد، چشم هاش میرقصیدند:
»خواهش میکنم. نه. تو الان دیوونه ای.«
»دیوونه وار داغم.«
لبخند پهنی بهم زد بعد نگاهی به پاهاش کرد و گفت:
»هنوز دارم میلرزم.«
من هم داشتم میلرزیدم اما ساکت موندم. اون این کارو باهام
کرد، در حالی که هیچ کسی تا حالا اینکارو نکرده بود.
به پشت چرخوندمش و دوباره بوسیدمش، این بار دستهام
مُصرتر صورتشو قاب گرفتند. خودشو بالا کشید، بیشتر
میخواست، دستهاش روی کمرم لغزیدند و پایینِ کمرمو
مالش دادن، ناخنهاش توی باسنم فرو رفتند.
هردومونو غلتوندم و اونو روی خودم کشیدم.
توی صورتم نفس زد:
»داری چی کار میکنی؟«
»این کارو.«
پاهاشو از هم باز کردم و نشوندمش روی عضوم که حالا کاملا راست شده بود.
همونطور که لگنشو گرفته بودم، خودمو رو به بالا فشار دادم و
توی ورودیش چرخوندم، سرشو عقب برد و ناله ای کرد.
گفتم:
»سوارم شو.«
مثل یه اسب سوارم شد، بالا و پایین میرفت و میچرخید.
بینیم پوستشو بو کرد.
شیرینیشو چشیدم، اجازه دادم کنترلو به دست بگیره، بدنش به
بالا و پایین حرکت میکرد. باهم کار میکردیم، عضوم تقریبا
کامل بیرون میلغزید و بعد دوباره واردش میشد. نفس نفس
زد، وقتی خودش رو روی من پایین آورد موهای بُلندش به
صورتش چسبیده بودند.
وقتی شروع به محکم تلمبه زدن کردم و عمیق تر واردش
شدم، جیغی کشید، میخواستم سانت به سانتِ عضوم باهاش
پوشونده بشه. همه چیز محو شد و تنها چیزی که چشم هام میتونستند ببینند اون بود.
اون، اون.
شدید، دیوانه وار، وحشیانه و به طرز دردآوری خوب بود.
میخواستم این بار آرومتر پیش برم. واقعاً میخواستم.
میخواستم شیرینی بینمون رو کاملا بچشم و لذت ببرم. اما
نتونستم. حسِ نیازم بینهایت شدید و وحشیانه بود.
به نظر میرسید اون هم همون نیاز شدید رو حس میکرد،
انگار که ممکنه این لحظه آخرین لحظمون باشه.
بعد از مدتی بهش گفتم:
»بهم تکیه بده، بذار من انجامش بدم.«
روی من حرکت کرد و کنترل رو به دست گرفتم، عضوم به
درون و بیرونش حرکت میکرد، نیاز داشت همونی باشه که
جیمین میخواد، تنها کسی که همیشه میخواست.
با هم حرکت میکردیم طوری که انگار میلیونها بار با هم
عشق بازی کرده بودیم. محکم نوک سینه هاش رو مکیدم، دست آزادم برآمدگیِ عضوشو پیدا کرد و مالید. هماهنگ با
ریتم عضوم نوازشش کرد.
اسممو فریاد زد و ارضا شد، عضلاتش دورم حلقه شدند.
روی من سقوط کرد، اما کارم تموم نشده بود، به درونش
ضربه زدم، پوست به پوست، سینه به سینه.
مثل جریان برق و به شدت سکسی و داغ بود.
سرمو به عقب و روی تشک پرتاب کردم و همانطور که ارضا
می شدم فریاد زدم، دستهام محکم نگهش داشته بودند.
خیلی محکم.
هیچوقت نمیذاشتم بره._______________________
😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️

ESTÁS LEYENDO
My boxer_kookmin
Fanfictionاین رمان برگرفته و بازگردانی از یه رمان خارجیه حتی ممکنه بعضیا خونده باشن من پیشنهاد میکنم بخونیدش لطفا نظر بزارید و ووت فراموش نشه اگه خلاصه بگم داستان اسپویل میشه 💋❤❤❤❤❤