•| بیست: مکان امن

1.7K 451 569
                                    

قسمت بیستم: "مکان امن"
پایان فاز اول
.
.
.
.

آهی کشید و مثل کاپیتانی که تمام کشتی‌هاش غرق شدن، به دیوار تکیه داد. کار این چند روزش شده بود منتظر موندن دم در کلاس اونجین وقتی زنگ تفریح به صدا در میومد و نگاه کردن به جای خالی تهیونگ توی کلاس. آخرین باری که پسر رو دیده بود به بعد از تعطیلات کریسمس برمی‌گشت.

اون صبح دلگیر و نفس‌های لرزونی که تهیونگ می‌کشید قلب جونگکوک رو مچاله می‌کرد و حتی فکر کردن بهش برای خالی شدن باد بادکنک درونی پسر کافی بود. می‌دونست هر چقدر تلاش کنه هم تهیونگ قرار نیست حرفی بزنه و اونجین بهش می‌گفت شاید بخاطر فشار درسی این واکنش رو نشون داده. خودش حدس‌های دیگه‌ای داشت و می‌ترسید آقای همسایه‌ای که تهیونگ براش جون می‌داد حرکتی زده باشه که پسر رو به این روز انداخته.

به محض دیدن اونجین تکیه‌اش رو از دیوار گرفت و کاغذ چرک‌نویسی که از امتحان ریاضی زنگ قبلش هنوز میان انگشتانش به چشم می‌خورد رو توی سطل زباله انداخت. ساخت جعبه با اون تکه کاغذ موفقیت‌آمیز پیش نرفت و شانه‌های جونگکوک بیشتر از قبل خم شد.

دختر از کلاس بیرون اومد و بعد از دیدن جونگکوک، تغییری توی حالت صورتش نداد و سمت پسر رفت. زنگ آخر بود و چیزی به آزاد شدن اسیران این زندان بزرگ باقی نمانده بود بخاطر همین اکثر دانش‌آموزان از خستگی داشتن جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کردن.

اونجین از ماه قبل خیلی لاغرتر به نظر می‌رسید و به نظر نمیومد پس از تعطیلات پرباری که پشت سر گذاشته علاقه‌ای به درس خوندن داشته باشه. چند روزی می‌شد که به خودش استراحت داده بود و زیاد درگیر درس و ریاضی نمی‌شد. برعکس تهیونگی که معلوم نبود این چند وقت داره توی اتاقش و پشت درهای بسته چه کاری انجام میده.

- تلفنش رو برنداشت؟

زنگ قبل تصمیم گرفته بودن به تهیونگ دوباره زنگ بزنن چون مدرسه‌ رو واقعا پیچونده بود. دختر و پسر دبیرستانی از نبود تهیونگ ناراضی‌ترین بودن.

- نه برنداشت. ولی بعدش پیام داد و گفت دیگه تا بعد المپیاد نمیاد مدرسه.

جونگکوک با لحن گرفته‌ای جواب داد و با نوک تیمبرلندش روی سرامیک راهرو طرح‌های فرضی کشید. صدای همهمه‌ی دانش‌آموزها سکوت بینشون رو می‌شکوند و خورشیدی که به آسمان شهر برگشته بود، از پنجره‌ها به راهرو می‌تابید و فضا رو روشن می‌کرد. هوا سرد بود ولی گرمای آفتاب شرایط رو قابل‌تحمل‌تر کرده بود.

- شاید مرخصی گرفته. دیگه چیزی نگفت؟

لحن اونجین گرفته‌تر از جونگکوک بود. آخرین باری که تهیونگ رو دیده بود برمی‌گشت به قبل از تعطیلات کریسمس و روز تولد پسر و حسابی دلتنگش بود. روز اول مدرسه جونگکوک بهش گفت که حال تهیونگ خیلی خوب نیست و بهتره مزاحمش نشه پس به کتابخونه نرفت تا پسر رو ببینه. حالا طبق توضیحات دقیق‌تری که جونگکوک از اتفاقات اون روز بهش داده بود، حدس می‌زد باعث و بانی حال بد تهیونگ فقط درس و مدرسه نیست و چیزی فراتره.

E-Boy VS Good Boy | VKOOKWhere stories live. Discover now